قوری را برداشتم
دستم سوخت
رهایش کردم
تنم نیز
حتا وقتهایی که نمیخواهم
داغ است
۲۱ آذر ۸۹
سارا محمدی اردهالی
زن
همه چیز پیداست
در سی و پنج سالگی
بی آن که
برهنه شوی
سارا محمدی اردهالی
۷ آذر ۱۳۸۹
تابلویی میان راه
خانمها آقایان
پنج ساعت دیگر
در این جاده
تصادف سختی روی خواهد داد
هیچ خروجیای وجود ندارد
آمبولانسها دیر خواهند رسید
خانمها آقایان
متاسفم
۱۸ آبان ۱۳۸۹
سارا محمدی اردهالی
خط یک متروی تهران
تجریش
قیطریه
شهید صدر
قلهک
دکتر شریعتی
میرداماد
شهید حقانی
شهید همت
مصلی
شهید بهشتی
شهید مفتح
هفت تیر
طالقانی
دروازه دولت
سعدی
امام خمینی (ره)
پانزده خرداد
خیام
مولوی
شوش
ترمینال جنوب
خزانه
علیآباد
جوانمرد قصاب
شهر ری
باقر شهر
شاهد
حرم مطهر
کهریزک
۱۸ آبان ۱۳۸۹
سارا محمدی اردهالی
حاضر آماده شماره (۱)
میتوانید مارسل دوشان را بخوانید، دربارهی حاضر آمادهها (readymades)
خواب استخوانها
عضلات عزادار
رگی که در ساق پا میگیرد
قلبی که در هاون آب میکوبد
تو خوابیدهای
میان گرگ و میش
مه پایین میرود
خیال تو
خمیده خمیده
از شهر تن
دور میشود
۸ آبان ۱۳۸۹
سارا محمدی اردهالی
یک ساعت دیگر، صبحانه
شُدّو یَدیْ
ای پاسبان
بر در نشین
در مجلس ما ره مده
جز عاشقی آتشدلی کاید از او بوی جگر
گر دست خواهی پا دهد
ور پای خواهی سر نهد
ور بیل خواهی عاریت، بر جای بیل آرد تبر
اندر تن من گر رگی هشیار یابی بردَرَش
ز اندازه بیرون خوردهام
کاندازه را گم کردهام
شُدّو یدی شُدّوا فَمی هذا حفاظُ ذی السَّکَر
× شُدّو یدی : دستم را ببندید و دهانم را ببندید، این است حفاظ این شراب
همسایه دور
درخت افرایی دیشب
آمد چیزی بگوید
نتوانست.
اکتاویو پاز
برگردان : احمد پوری
ترس
دستهایم توی جیبم بود و…
باشد وقتی دیگر
فنجان سفید لبه طلایی مادر بزرگ
فنجان را میشویم
با دقت خشک میکنم
عادت ندارم به قهوه خوردن
قهوه درست میکنم
کمی شکر
هم میزنم
اگر بمبی بوده باشم
ساعتها مانده به
منفجر شدنم
۸ مهر ۸۹
سارا محمدی اردهالی