عکس:Rob Romero
رو بروی نامتناهی عبورها
لب به لب میشوم
چشم در چشمت میگذارم
تمام مراتب خود
با
تمام مراتب وجود
من امشب هم مرکزترینم
ماه: خرداد ۱۳۸۴
طراری
دزد این گوشوارهها خواب رفته
به صداها این گوشها دیگر
دل نمیدهند
سکوت رفتهاند
به صدای خوابهای دزدشان
خوابم ببر!
– پونه خوابت نمیبرد امشب ؟
چرا زل زدی به من
من که تمام لالاییها را برایت خواندم!
دلتنگی مگر تو ؟
– چشم هایم را تو باید ببندی
یادت رفته من عروسکم سارا ؟
یک لحظه
یک لحظه از یک روز
آرام و نرم
میآید
و حرف پنهانش را میزند
حتا اگر خفته باشی
بیدارت میکند
و حرف پنهانش را میزند
پس آن گاه
دوباره محو میشود
آرام و نرم
مانند یک لحظه
کنار جادهی بنفش کودکیام را دیدم، شهاب مقربین، تهران: آهنگی دیگر، ۱۳۸۲
و :
پرویز کلانتری، نقاش و نویسنده
سنجاق قفلی
یه زن بود، بچه بغل و خسته
بچه رُ داد یه رهگذر
رهگذر رفت ُرفت
بچه رُ داد به نانوا
بچه نان خوردُ خوابید
یه دختر گلفروش
بچه رُ با خودش برد
صب که شدش
یه زن اومد، گل بخره
بچه رُ دید
خوشش اومد
بچه رُ بغل کردُ رفت
آخرشب
یه زن بود، بچه بغل