شاهد عینی

بچه‌های قطعه‌ی ۲۵۷ بهشت زهرا
می‌دوند
در کوچه پس کوچه‌ها
به رهگذران تنه می‌زنند
هنوز می‌دوند
پلیس ضد شورش
به آن‌ها شلیک می‌کند
آن‌ها می‌خندند
بلند می‌خندند
و گلوله دیوارها را سوراخ می‌کند
سارا محمدی اردهالی
۱۱ مرداد ۸۹

شب‌های ما

دوستی ما دارد عمیق و عمیق‌تر می‌شود
تنها نگران او بودم
وقتی چمدان را ‌می‌بستم
سا‌لهاست
شب‌ها
روشنش می‌کنم
خاموشش می‌کنم
خو‌ گرفته‌ایم ما
من و آباژور کوچک
به شب‌هایمان
روشن می‌شود
خاموش می‌شود
سارا محمدی اردهالی
۴ مرداد ۸۹

فیلم کوتاهی درباره‌ی دیگران

kieslowski_double_vie_veronique_editing.jpg
زن و مرد ناشناسی بودیم
در دو پلان ِمتفاوت ِ فیلمی از کیشلوفسکی
ساعت‌ها
درباره‌ی بالا رفتن من از پله‌های تاریک
پایین آمدن تو از پله‌های مترو
می‌توان حرف زد
نوشت
بی‌ آن که چیزی
در داستان اصلی فیلم روشن شود
یک مرداد ۸۹
سارا محمدی اردهالی

نوشتن

چه وحشتی دارد نوشتن
نوشتن و روبرو شدن
چه وحشتی دارد ننوشتن
خاموشی و تاریکی و گم شدن
می‌نویسم، دل‌باخته‌ی این وضعیت، نوشتن، بی‌آن که توان خوانده شدن داشته باشم، شاید روزی جسارت خوانده شدن هم بیاید، بی‌نیاز از تحسین، برهنه و هولناک.
۲۸ تیر ۸۹
سارا محمدی اردهالی

عصر جمعه

870121misscall.jpg
دلم می‌خواهد
یک میس‌کال باشم برایت
شماره‌ای که سیوش نکرده‌ای
زیر لب تکرارم کنی
به یادم نیاوری
دلم می‌خواهد
بی‌اجازه‌ی تو
پادشاهی کنم
در ناخودآگاهت
۱۸ تیر ۸۹
سارا محمدی اردهالی

داستان

CAFUU8GF.jpg
.
.
.
یک روز یک نفر شبیه دختری که صندل پوشیده باشد و عطر زده باشد از خانه بیرون آمد، شبیه مردی که بخواهد ماست بخرد از خیابان‌ها گذشت، شبیه زنی که به دیدن معشوقش رفته باشد کلیدی را در قفل دری پیچاند، کسی را دید که شبیه پسری بود که منتظر دختری است که صندل پوشیده باشد و عطر زده باشد، آن‌ها هفت دقیقه سال‌ها‌ی سال به خوبی و خوشی با هم زندگی کردند.
سارا محمدی اردهالی

یادداشت

دوم تیری کم رنگ
هفت سال پیش
کنار شعری که زیرش را خط کشیده‌ای
” زمان حال ساکن است
بیست و یکم ژوئن
امروز آغاز تابستان است ”
دست خطی لرزیده
همه چیز را
گوشه‌ی صفحه‌ی کتابی در کتاب‌خانه
بخشیده
” سوگند می‌خورم که خاک باشم و باد
چرخ‌زنان
بر فراز استخوان‌های تو
زمان حال ساکن است ”
بازش می‌کنی کتاب را
پس از سال‌ها
نیمه شب اول تیر دوباره
” معمایی در هیئت ساعتی شنی
زنی خفته
فضا فضاهای زندگی ”
تمام تیرها که رها کرده‌ای
بازمی‌گردند
سارا محمدی اردهالی، یک تیر ۸۹
× باد از همه سو، اکتاویو پاز، ۱۹۶۵، کابل