لباسم را اتو میکنم
پشت پنجره
کوه
زیباترین لباسش را پوشیده است
۶ فروردین ۹۳
سارا
” دیر “
مِی به دست در جشن مفلوک خیابان
ایست بازرسی گذران
در جشن خطوط پیاده و چراغهای زرد
بخند
به باد و باده و هر چه بادا باد
۲۶ اسفند ۹۲
” بهار “
یادم رفته است
چطور حرفمان شد
چه کسی, چه کسی را ترک کرد
دوستت دارم
تو موی بلند دوست داشتی
موهای من کوتاه بود
کتری پا به پای اخبار قلقل میکند
بهار
چیزهای بسیار دیگری را فراموش خواهم کرد
۱۵ اسفند ۹۲
سارا محمدی اردهالی
” گل سرخ “
گل سرخی در زد
میخواست مرا ببوسد
دیر بود
و دیر و من و گل سرخ
به هم
میآمدیم
باید یادداشتهایم را بگردم, کی نوشتمش؟ نمیدانم.
“پریناز”
خیال میکردم
بس که بلند بلند میخندیم
برگشتهاند همه
نگاهمان میکنند در کافه
یا بس که تو زیبایی
داشتیم به عاشقیهامان
داشتیم به زندگیهامان
حتا به شعرهامان
نه
صبر کن
همه ترسیده بودند
از دور که نگاه میکنم
تو چیزی را پنهان کرده بودی از من
از آخرین جمعهات در بهمن ماه
مرگت را
و
بلند بلند میخندیدی
۱۹ بهمن ۱۳۹۲
دوست نازنین و ماه
دوست شاعرم پریناز فهیمی, گفته بود خوب شده است, جمعه درگذشت.
گیجی
سلام دوستان
اشتباهی چند یادداشت را پاک کردم. من را ببخشید.
سارا
” صبح “
دانه میریزم پشت پنجره
پرندگان میآیند
– مثل یک آیین قدیمی –
نگاهشان میکنم
و از جهان منفک میشوم
۱۱ بهمن ۹۲
سارا محمدی اردهالی
از یادداشت نو یزد
بولتن داخلی شعر یادداشت نو (شماره بیستم و هشتم ـ هفتگی) مهدی اکبری فر
یادداشت نو یزد
لینک صفحهی یادداشت نو یزد:
http://yaddashteno86.blogfa.com/post-264.aspx
از اسماعیل شریفنژاد و مهدی اکبریفرد عزیز و بقیه دوستان یزد سپاسگزارم.
” ساعت پنج و نیم “
رادیوی تاکسی
فلوت میزند
گریه میکند
مرد غریبه
۴ بهمن ۹۲
” در مترو “
دخترک
مداد چشم میفروخت
ریمل چینی با مارک فرانسوی
یکی صدایش میکرد
یکی قیمت میخواست
یکی خیره بود
به کبودی گونهاش پوشیده با رژ گونه
خیره به رد زخمی
که از مچش میرفت زیر آستینش
دخترک مداد چشم میفروخت
ریمل چینی با مارک فرانسوی
ریملی سیاه و حجم دهنده
۳۰ دی ۹۲
سارا محمدی اردهالی