رودکی میگوید وقتی از بیوفایی و با جور و جفا، من را کشتی خواهش میکنم بر بالینم بیا و با ناز بگو کمی پشیمان شدهای.
شکایتی نمیکند که چرا این رفتار را داری یا چرا یک کاری میکنی که من از فشار این رفتارت بمیرم.
چیزی که برایش مهم است این است که معشوقش ناز داشته باشد.
چه وقت ناز داشته باشد؟
وقتی که دیگر جانی در بدن ندارد. .بیاید بر بالین او بنشیند.
و با ناز یک جمله بگوید.
با ناز بگوید کمی پشیمان شدهام از این رفتارم.
برایش پشیمان شدن معشوق مهم نیست.
تاکیدش روی این است که معشوق با ناز یک جمله بر بالینش بگوید.
عشق چیست؟
همیشه اشتیاق داشتن؟ و خواست همیشه در اشتیاق ماندن؟ از اشتیاق مردن؟
چون کشته ببینیام، دو لب گشته راز
از جان تهی این قالب فرسوده به آز
بر بالینم نشین و میگوی به ناز
کای من تو بکشته و پشیمان شده باز
* نگارین جان از آن شعر خیلی دور شدم و برایم سخت بود که وجود هم داشته باشد. برای همین برایت نفرستادمش. گاهی هم از چیزی که نوشتهای حتی اگر خوب باشد ناخرسند هستی. من را ببخش.
محمد شیرازی
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
انی رایت دهرا من هجرک القیامه
دارم من از فراقش در دیده صد علامت
لیست دموع عینی هذا لنا العلامه
هر چند کآزمودم از وی نبود سودم
من جرب المجرب حلت به الندامه
پرسیدم از طبیبی احوال دوست گفتا
فی بعدها عذاب فی قربها السلامه
گفتم ملامت آید گر گرد دوست گردم
و الله ما راینا حبا بلا ملامه
حافظ چو طالب آمد جامی به جان شیرین
حتی یذوق منه کاسا من الکرامه
با این غزل بیدار میشوم و تمام روز در سرم است.
ناخودآگاه چه شکلیست؟
از کجا میآید یک غزل؟
زندگی کردن در یک زبان و یا چند زبان. زبان چیز غریبیست، شاید لذتبخشترین.
شعر شوکی و نورا برای نورا
بهبه دوباره آمد
نورا رضادوست
چقدر قشنگ و زیباست
حولهی ایشون
لخت لخت داره میگرده
نورا رضادوست
این شعر را برادرزادهام همراه نورا رضادوست در استخر گفتهاند. کلی از دستشان خندیدم.
توضیح
نوشتهی آخر را دوست نداشتم. برش داشتم. شاید باز بنویسمش و بهتر شود و شاید نتوانم.
علیرضا
باید آن غدهی سرطانی امید را از قلبت بیرون میکشیدند
چشمت را چرا درآوردند؟
تو که با چشمهایت نمیدیدی
۳۰ اوت
کابوس
حالا که نگاه میکنم انگار از یک کابوس بیرون آمدهام.
عجیب است چیزهایی هست که کاملن میدانم ولی وقتی با آن روبرو میشوم نمیتوانم از دانستههایم استفاده کنم.
انگار قرار است حتمن تجربه کنم.
انگار چیزی که میدانی کافی نیست.
تمام بدنم درد میگیرد وقتی با یک آدم ابله حرف میزنم.
چرا باید این بحث را ادامه داد؟
چون هنوز عمیق تجربه نکردی که این کار بیفایده است؟
انگار از یک کابوس درآمدهام
مرداد
گاهی هم دلم را خوش میکنم که اگر این ماه خرابکاری زیاد داشتم و خوب به برنامههایم نرسیدم عیبی ندارد.
مرداد ماه خوبیست، دوباره تلاش میکنم و مرداد خوبی میسازم.
کارهایی را که باید در مرداد انجام دهم ردیف کردهام.
لیست را گذاشتهام پیش چشمم و خوشحالم.
سپاس
باید از شما تشکر کنم. باید هزار بار از شما تشکر کنم.
این نوشتن در پاگرد بسیار عزیز است و همیشه در خودش چیزهای غریبی برای من داشته است.
باید از شما تشکر کنم.
این روزها روزهای شگفتیست. نوشتن به سمت و سوهای تازه و ناشناختهای میرود. بیشتر از هر وقت نیازمند خواندن هستم.
چه خواهد شد؟ این زندگی غریب و بسیار غریب به کجا خواهد کشید؟ نفسگیر است.
نامه
هستند دیگر؛ این فیسبوک و توییتر و اینستاگرام. اگر کسی بخواهد با تو حرف بزند یا دوستی کند نیازی به آنها نیست. برای پیدا کردن دوست باید زحمت کشید و دقت به خرج داد. این طوری نیست که دکمهای را فشار بدهی و وارد دنیای ذهنی کسی شوی. دارم برای آ. نامه مینویسم. چند روز است و به این زودیها تمام نمیشود. دلم میخواهد نامه تمام آنچه که میخواهم باشد پس باید چندین بار بالا و پایینش کنم. آ. دور است و این جا را هم نمیخواند. باید با این نامه راه کم شود. عکسهایی که کسی ندیده را برایش میفرستم با جملاتی که کسی نخواهد خواند.
بیرون آمدن
شکایتی نکن از این که کامل هستی
این داستان تو بود
نمیتوانی چیزی را پنهان کنی
آنطور که تو ستایش کردی چیزها را
چه کسی میتوانست؟