ازاین افق
که دور یا نزدیک
دیگر چندان برایم فرق نمیکند
فراتر نخواهیم رفت
چیزی که هست
میخواهم
بالشم را بر بال پرندهای بگذارم
که بر بستر آبی
خوابی بلند را میپرد
خوابی که هرگز نخواهم پذیرفت
که خواب بوده است
اول مرداد ۱۳۸۰
کنار جادهی بنفش کودکیام را دیدم، شهاب مقربین، تهران: آهنگی دیگر، ۱۳۸۲
…
…
یادم نرود یک شنبه صبح را، دوم بهمن را که زمین یخ بسته بود.
یادم نرود دلی را که از صبح تازهتر بود،
یادم نرود نسیم قشنگ چشمهایی را که به کلمه محتاج نبود.
یادم نرود شما را !
کو تا شما دوباره آرام و زیبا گنجشک تنها و ترسیده مرا دانه دهید.
من همین دانهها را تا هزار زمستان یخبندان با خود خواهم برد…
یادم نمیرود شما را !
دسته: نوشتههای روزانه
خواب
خوابم نمیبرد، مشت عرق کردهام را باز میکنم، کف دستم اکتاویو را میبینم بارانی خاکستری پوشیده،
گام برمیدارد. از دخترکی گل میخرد، دختر لبخند میزند، چشمهایش شبیه من است. اکتاویو را دنبال
میکنم، در پیادهرو مردی فلوت نواز خوابیده، نرگسها را میگذارد کنار او، مرد بیدار میشود، به اکتاویو
که آرام دور میشود نگاه میکند. چشم هایش عجیب شبیه اکتاویوست، تکیه میدهم به دیوار، در آرامش
چشمان مرد فلوت نواز خواب میروم.
اکتاویو آرام دور میشود.
کاموا
من شال می بافم پس هستم
برای کی هم مهم نیست
تست
سارا
همپیمان دربرابر گسترش ایدز
تریبون {فیلترشده} فمینیستی ایران:
از همهی آنان که به مبارزه با گسترش ایذر در زمینههای فقر، نابرابری جنسیتی، خشونت با زنان و کودکان
و همچنین رفع انگ و تبعیض از افراد مبتلا به ایدز و حمایت از حقوق اجتماعی و دسترسی آنان به امکانات
بهداشتی-درمانی متعهد هستند، دعوت میکنیم روز پنجشنبه، ۱۰ آذر، ساعت ۱ بعدازظهر، در مقابل تئاترشهر
به ما بپیوندند.
انجمن تلاشگران سلامت
انجمن حمایتی-فرهنگی کودکان کار
انجمن پرسپولیس (کاهش خسارات اعتیاد) – کمیته رنگینکمان
نشریه دانشجویی رستا
کانون هستیااندیش
مرکز فرهنگی زنان
توضیح: این برنامه با هدف آگاهیبخشی دربارهی بیماری ایدز و روشهای پیشگیری از آن، ایجاد حساسیت
در میان مردم و دولت نسبت به ابعاد گسترش این بیماری و حقوق افراد اچ آی وی مثبت برگزار میشود.
اجرای موسیقی و نمایش خیابانی از جمله برنامههای این روز است.
از پرستو
درختی رقصان اما ریشه در اعماق*

شعر بود
یک دکل فشار قویِ برق
به هیچ جا وصل نبود
میتوانست پاریس، نیویورک و تمام پایتختهای جهان را
روشن کند
کسی اگر به او دست میزد
تباه میشد
دیگر با هیچ برقی شارژ نمیشد
خراب میشد
شعر میشد
یک دکل فشار قویِ تنها
16 آبان ۱۳۸۴
* از شعر سنگ آفتاب
قلبم را چون شاخهی زیتون در تن تو میکارم

یک کودک فلسطینی با اسباببازیاش بازی میکند.
یک سرباز اسرائیلی فکر میکند دست او اسلحه است.
سرباز اسرائیلی به کودک فلسطینی شلیک میکند.
کودک فلسطینی میمیرد.
پدر کودک که دوازده سال به او عشق ورزیده و تا پایان عمر هم
با خودش خواهد گفت اگر احمد زنده بود حالا چند سال داشت،
اندام او را به کودکان اسرائیلی میبخشد.
• اسماعیل خطیب می گوید: “من اعضای بدن پسرم را در کودکان اسرائیلی کاشتم
و این برای من مظهر صلح است.”
• A victory over death and hate
شعر یا شکل ، من یا هرکسی

دلم میخواهد از این پس با هر شعری، عکسی بگیرم.
این عکس چیزی شبیه دست خط من است و چندان مهم نیست.
این عکس را از چیزهایی میگیرم که اطراف من هستند، نمیدانم
مثلا قوری، قلم یا گوشهی کتابی …
همین ها که شکل زندگی من یا هر کسی هستند …
یا شعر زندگی من یا هر کسی…
مادر
مادر زبان ندارد
یک لکنت ارثی مزمن
از مادرِ مادرِ مادربزرگهایش
دکترها جوابش کردهاند
هر چه کتاب میخواند، حالش بدتر میشود
از عکسهای بیست سالگیاش میهراسد
نامش را به او یاد دادم
جایی میان قلبش تیر میکشد
میگوید اشتباه میکنم
نامش بسیار زیباتر بودهاست
صدای سوت قطار میآید
حوصلهی دعوای ژاندارمها و ژاندارکها را ندارد
او را مجاب کردهاند که اهل اینجا نیست
چمدانش خالی است
و
گریه نمیکند
میدانم
هرجا برود چیزی به خاطر نخواهد آورد
و من تا زنده باشم
به زبان مادریام شعر خواهم گفت
امیدوارم
سخت امیدوار
روزی کلمهای که مادرم گم کردهاست
در شعرهایم پیدا میشود
و
او
هرجا که باشد
به زبان خواهدآمد
مانند یک مرغ عشق
تمام

از روباه سفید به شاهین
از روباه سفید به شاهین
موقعیت گندیده
آواز به جگر بگیر
بالا پرواز کن
شکارها مردهاند
پس از انفجار

محبوب من،
نگران نباش، برای اولین بار برای گذشتن از مرز بازجویی نشدم
اما مرا ببخش که بیخبر منفجر شدم، تروریستها سورپریز کردن
را دوست دارند.
اسمم هنوز در رسانهها نیامده اما مطئن باش مردهام چون از این بالا
همه چیز زیباست و احساس امنیت میکنم.
خیابان اجور، لندن
و
انفجار دیگر
ما جهان را بمبگذاری کردهایم.
