چیزی هست

به چه دل بسته بودم؟
آن روزها
حرف می‌زدم
از رویاهایم می‌گفتم
رویاهای من چه بود؟
چه داستانی بود که با صدای بلند تعریف می‌کردم
می‌خندیدی
فکر کن
گمان می‌کنم
هست
چیزی هست
که اگر به خاطر بیاوری
حال من ‌خوب می‌شود
۱۸ تیر ۹۰
سارا محمدی اردهالی

MÖBIUS SHIP

TimHawkinson1.jpg
Artist: Tim Hawkinson
این کشتی
جایی نمی‌رود
حس رفتن دارد
کندنِ مدام
همین طور که هست, نیست
یک خداحافظیِ دوار و بی‌بنیان
در کندنِ آب از آب
آب از آب تکان نمی‌خورد
سارا محمدی اردهالی
هفتم خرداد نود

غلت می‌زنم

دراز به دراز
من و آفتاب
دمر خوابیده‌ایم
کنار آب
باد می‌دود
میان زردآلوها, گیلاس‌ها
– جناب شانه‌ به سر
چطور ممکن است برگردم تهران
– سوار بشقاب پرنده‌ می‌شوی
بالای اتوبان همت لباس فضایی‌ات را درمی‌آوری
بعد
همه چیز دود می‌شود
چقدر اجاره خانه می‌دهی
چقدر پول درمی‌آوری
چرا موبایلت خاموش است
چرا دوشنبه نیامدی
باید
خودم را جیرجیرکی جا بزنم
که تنها برای تعمیر تارش
آمده شهر
اول خرداد ۱۳۹۰، خوروین
سارا محمدی اردهالی