درختی رقصان اما ریشه در اعماق*

octavio.gif
شعر بود
یک دکل فشار قویِ برق
به هیچ جا وصل نبود
می‌توانست پاریس، نیویورک و تمام پایتخت‌های جهان را
روشن کند
کسی اگر به او دست می‌زد
تباه می‌‌شد
دیگر با هیچ برقی شارژ نمی‌شد
خراب می‌‌شد
شعر می‌شد
یک دکل فشار قویِ تنها
۱۶ آبان ۱۳۸۴
* از شعر سنگ آفتاب

دیدگاه ها . «درختی رقصان اما ریشه در اعماق*»

  1. می دانی سارا!
    شعر قبل ات انگار
    باید در «او به چیزهای دیگر» خاتمه می یافت
    و باقی شعر
    چند خط دورتر نوشته می شد!
    و اما این یکی
    خراب می شد…شعر می شد!
    شعر…خراب…
    منم خراب
    شاعر
    آبروی زمین!

  2. خوب اینم یه جورشه … تنها و متعلق به همه … اما راستش به نظر من این جور حماسه ها (اگه بشه بهش حماسه گفت) مال قدیم ندیماست … امروز برای حماسه شدن باید از تنهایی گریخت … دیگه آدما در خلوت خودشون به جایی نمی رسن … در میان جمع گو اینکه ممکن است رنگی از ابتذال داشته باشه اما چیزهایی به آدما یاد می ده که صد سال تنهایی هم راهی به اون ها نداره… نمی دونم شاید زندگی این روز ها خیلی پیچیده و مهمتر از اون نسبی شده…و نگاه کردن به زندگی فقط با دو تا چشم کمکی به فهمیدن اون نمی کنه … باید با هزاران چشم به اون نگاه کرد… تا شاید تازه شاید کمی از اون رو فهمید

  3. اسمان چشمانت مرا تر کرد.
    نرگسی متولد شد.
    خون سبز حیات در من جاری بود.
    او…….؟؟؟؟؟
    خندان گفتی او کس دیگری بود
    چشمهایت جوانه زده است.

  4. صدای باد را می شنوم . آری این صدای باد است . نه صدای ترس و نه صدای مرغان اساطیر … مدت ها بود آینه برایم خاک گرفته بود . آینه هنوز زنده است . آری سارا زنده است . آری که آینه زنده است … صدای باد می آید … باد …

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.