این فعل گذشتن را دوست دارم. میگذرد. روزهای سخت میگذرد. این گیجی و آشفتگی میگذرد. مگر همیشه همین نبوده؟ گذشته. سخت بوده؟ گذشته. هر چه بوده آمده و سنگینی کرده و سرانجام گذشته. چیزهایی یاد گرفتهای و در دفترچهات یادداشت کردهای. با اشک یا با خنده. گذشته.
تمام این روزها با خودم حرف زدم. گفتم میتوانم. میشود. خوب است. از این فشار نباید فرار کنی. باید همین جا بایستی محکم. قصهی بیرون همیشه با قصهی درون فرق دارد. پردههای بسیاری کشیده شده. کسی از پشت پرده خبر ندارد. اما سالیان بسیار به آدم این شناخت را داده که باید محکم بایستی. دلیل؟ دلیلش را شاید سازندگان جهان و انسان بدانند. که من بیخبرم از چگونگیشان. اما درون انسان جملاتی وردگونه شنیده میشود. جملاتی که از آن خودت است.