لیلا آه کشید
خم شد
زانوانش را گرفتم
مثل وقتی که اتوبوس را از دست میدادیم خندیدم
گفتم مهم نیست
به جَنین کف حمام اشاره کرد
“این هم مهم نیست؟”
گفتم
منظورم این نبود
چای را گفتم که جوشیده
باید
دوباره دمش کنیم
سارا محمدی اردهالی
دیدگاه ها . «” از بچههای قدیمی چه خبر؟ “»
دیدگاهها بسته شدهاند.
چه کردی با این نوشته ت بانو
درکش برام سخت بود !!!
شایدم من نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم…
بچه ایی چه حرفی بود زدی تو آخه ؟
:(
نمیدونم چطور میشه که با چندین بار خوندن، به راز این شعر پی نبرد ولی دوستش داشت … نتونستم بفهمم این جنین سقط شده بر کف حمام، به چی اشاره می کنه ولی دوست دارم هی این شعر رو بخونم …
……………
ممنونم
خودم هم باز میخوانمش
سارا
سلام
این شعر خیلی زیباست
خیلی حرف توش داره
خیلی
ولی میخواستم منظور خودتون رو از این شعر بدونم
متشکرم
……………..
حرف عجیبی میزنید
همین است
همین کلمات و همین که خوانده میشود
:)
سپاس
سارا
سلام سارای شعر
از خواندت لذت بردم و بویژه با دغدغه هایی که در شعرهایت داشتی
با افتخار به پیوندهام پیوستی
راستی به روزم و پر از انتظار آمدنت …
…………..
سلام و سپاس
سارا
با احترام دعوتید به ماهی سیاه کوچو لو و کفچه ماهی ها
مثل وقتی که اتوبوس را از دست میدادیم خندیدم
به قول سید مهدی موسوی:
و هفت بیت تبسم… نه! خنده ای عصبی
درد داره حال لیلا
:-(
………………
:(
سارا
دوست های خوبی دارید سارا جان
این هم از قابلیت های شماست.
………..
:)
یکی همین شما
سپاس
سارا
به درد افتاد دلم…
……..
سنگین می شود و گاهی سبک نمی شود
سپاس سارا
ده دقیقه ای با بهت و مکثی سنگین مقابل مانتیتور کامپیوتر بر جا ماندم. قدرت قلم توست بانو و تأثیر کلمات و ذهن خلاقت.
مرسی مرسی. خیلی برایم جالی بود.
با احترام و مهر
……………….
خیلی لطف داری
با مهر بسیار
سارا