دیدگاه ها . «آخر آبان تهران نود»

  1. سرمای پنجره یه جوریه
    سرم رو به پنجره تکیه میدم
    سرده
    ولی چقدر خوب که بعد از ایلتس است نذاشتی
    اخرشم که مثل همیشه
    فوق العاده
    بدون چتر
    با عصا
    واقعا وقتی این سایت نیست ادم حس میکنه یه چیزی کمه
    کلا
    ……………..
    خوبه
    خوش حالم
    سارا

  2. Ding… Ding… Ding g g . . . آ ه ن گ…
    ســـلام سارا خانوم ِ گرامی.
    “پیر زَ …”
    -می فهمم! :-(
    راستی پادکستِ شعرهاتان راشنیدم؛عــالی بود.
    جدای از شعرها، موسیقی ی انتخابی ی خانم فرجامی وُ آقایی هم روی شعرهایت، کم نظیر بود… -الان هوس کردم باز گوش بدم :)
    ضمنن دوم بار متولدشدن ِصورتی ی برای سنگ ها، تبریــک.
    دوستت دارم… ✿
    …………….
    بسیار مهربانید
    جدی؟
    کتاب در آمده چاپ دومش؟
    سپاس گزارم
    سارا

  3. خوب شد اومدی …
    گاهی به طی العرض فکر میکنم. مثلا یک لحظه اینجا باشی، نیم ساعت بعد کانادا.
    ……..
    یا یک لحظه این جا باشم بعدش هیچ جا نباشم
    می شه ها
    سارا

  4. سلام سارای عزیز
    نبودی، دلتنگ شدم..
    خوشحالم که برگشتی.
    برایم دعا کن زودتر پیدایش کنم دارد دیر می شود
    ممنونم مهربان سارا.
    …………………..
    :)
    پیدا می‌شود
    سارا

  5. خوشحالم بازگشتی سارای خوب. دوستان درست می گویند، وقتی نیستی، چیزی بزرگ و باشکوه و مهربان، کم می شود از همه چیز؛ و آن کم، گرهی می شود در گلوی هر نگاه که بر سطرسطر نبودنت در پاگرد می گردد.
    درشت ترین تصویرش شاید همین است که می گویی: سرمان را به سرمای پنجره تکیه می دهیم؛ و من فکرمی کردم انسان می تواند به فاصله بدهکار باشد. وقتی کسی هست که فاصله با او معنای فاصله می گیرد، و با هر چه به یاد او کوچک و پذیرفتنی می شود، انسان به غیبت، به فاصله بدهکار می‌شود؛ که این فاصله دیگر مرهم است و نزدیکی؛ گاه، زیستن لحظه هایی مشترک، حسی مشترک حتی. ( طرفه آن که تنها او که فاصله را معنامی کند، می تواند آن را بی معناکند.)
    ولی بدهکاری به فاصله از این هم فراتر می رود، انسان هایی هستند که حضورشان و دوست داشتنشان هیچ بستگی به فاصله ندارد، و این را تنها در فاصله می توان دریافت؛ هستند، همیشه، همه جا.
    امیدوارم آرام باشی و تندرست، همیشه، همه جا…
    مواظب شعرهایت بمان.
    بااحترام
    ماندانا
    ………………….
    ماندانا
    با قلبت گرم و نزدیک
    سپاس گزارم از کلمه کلمه‌هایت
    با مهر
    سارا

  6. سارای عزیزم کاش زمین می دانست که من چه دردی می کشم با دیدن آگهی های های تافل و آیلتس برای رفتن…یک نفر می رود…یک نفر می ماند…زمین هنوز نفس می کشد…من اما تمام شدم بی او

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.