بالهایم
هنگام رقص
رگ به رگ میشوند
میچرخم
با سرگیجه
ساقهای نازکم در هم پیچ میخورند
پیر میشوند
آیا پی دستی، سوزنی
خواهم گشت
که در کمرم بنشیند
قاب شوم
با چهارچوبی طلایی
خواب روم بر دیوار
با بالهای باز و بیحرکت
۸ دی ۸۷
دیدگاه ها . «پروانه»
دیدگاهها بسته شدهاند.
شاپرک پروانگی هات مستدام …
شاعر همیشه ی این بال بال زدن ها باشی …
آخی … حیف اون پروانه نیست ؟!
پروانهها
وقتی میرقصند زیبا میشوند
تو وقتی شعر میگویی
سلام سارا…
چقدر زیبا شعر گفتید!
همیشه در پرواز باشید و امیدوار . . .
سوزنی که در کمرم بنشیند …
سلام سارا
پروانه ها از عشق می میرند بیشتر پروانه ها…..
سلام
لارنس پرین می گوید :
(( انسانها در تحسین شعر خوب
موفق ترند تا در توصیف آن ))
زیباست و همین به اندازه ی همه ی حرفها کافیست .
در فراموشی لینک می شوید … و این البته انتظار ی به تلافی نیست .
نیچه می گوید :
(( این که من دوستت دارم به تو ربطی ندارد))
… و اینکه ما شعرهایتان را دوست داریم – با احترام .
سلام
سارای عزیز
بسیار زیبا خستگیی را که از تن و قلمت دورباد .به تصویر کشیده ای .
طبعت پر بار و کلامت جاودانه باد.
شاید به روز شوم
بعد از شاید بیشتر از یک سال تو اوج افسردگی یاد وبلاگتون افتادم. تبریک میگم. خیلی زیباتر و تاثیرگذارتر شده. موفق باشید.
زمستان لعنتی تمام شدنی ست
بهار نزدیک است
سارا ی مهربان من…
تیکه ای از پالپ فیکشن یا قصه های عامیانه ـ دیوونه ی ماریا ـ قسمت چهاردهم
… بودن با ماریا پارادوکس غریبی رو در من پدید آورد میلی که دوست داشت در اسارت ماریا بمونه و نیروئی که همواره در من نجوا می کرد ماریا جز زجر تدریجی و دهشتناک و روح سرگردانی بیش برام نیست و نخواهد بود . چنانکه بعدها فهمیدم اگه زودتر به نجوای الهام درونی گوش فرا می دادم اون همه سختی و رنج با ماریا بودن را این روح دوازده ساله ام مجبور نبود تا دو سال تحمل کنه…
آپم دوست نازنین و مهربونم
[گل][قلب][لبخند]
سارا بانو
با اجازه شعرتان را تقدیم دوستی کردم و نامتان را بردم.
کاش به زمانی بر می گشتیم
که تنها غم زندگی ،
شکستن نوک مداد بود.
برای شعر بالایی:
شروع عالی و نفس گیر، اما پایان بد و غیر ملموس. اردیبهشت؟ چرا فروردین نه؟ فکر می کنم شخصی است. تازه، تا قبل از خط آخر خواننده خودش تمام زمستان را شدیداً تجربه کرده و اگر بخواهد خودش به اردیبهشت یا فروردین فکر می کند. این که شما این را بگویید درست مثل “لعنتی” که در عنوان به کار برده اید، کار را خراب می کند.
زیباست و آرامش بخش…نوشته هاتو دوست دارم سارای خوبم…
بهمن،
زیباترین ماه سال
سرچشمه همه نیکی ها
مظهر پاکی ها.
فقط یک مورد از دست خدا در رفت
یا شاید
حقمان بود که اینگونه سیاه شویم
در این سیاهکاری بزرگ
که … نام نهادیم
انگار شعر این روزها دارد سرریز می شود ازت. وقتی بالایی را خواندم بدون فاصله ای خواستم بنویسم که دیدم جایی نیست پس این جا امدم نوشتم زیر این شعر زیبا و این پروانه ولی آن بالایی تصویر متفاوتی داشت در این همه که از تو خوانده بودم ندیده بودم. خشونت و حرکت تند… تقطیع شده مثل نماهای یک فیلم کوتاه … نمی دانم… اصلن مگر قرار است آدم درباره یک شعر حرف بزند. شعر را باید نوشید حال یا لاجرعه یا مزمزه کنان.