بی دلیل

می‌ترسم
مانند یهودیان پیر
که صدای چکمه‌ها راه‌پله‌ها را پرکند
و با پستی به اردوگاه بکشانند مرا
می‌دانم
سرانجام یک نفر می‌فروشدم
پول خوبی می‌گیرد
بسیار هم خواهد گریست
ما هر دو
مانند کودکان یهودی‌زاده
یا هر آدمی
بی‌گناهیم

دیدگاه ها . «بی دلیل»

  1. هنوز اون متنم رو در باره نبوغ ننوشته ام.راستی سارا این دیگه کیه اومده تو خزه.همین حسنی خانوم.یه نظر براش دادم تا دیگه جایی که سارای من شعر می گه همچین محتاطانه قدم بگذاره.


  2. شادمان آنانی
    که نمی آیدشان بر لب از بیم به دل
    که چه ها می گذرد بر سر ما
    زندگانی چه گرفتاری شیرینی هست
    که به دل دارد با بعضی
    در غم دیرینی دست.
    با فسونش چو نه هرگز کاری
    با فریبش چو نه هرگز پیوست

    یک نامه به زندانی، مردادماه ۱۳۲۹
    (نیما)

  3. می ترسم من
    می ترسم صبح بیا ید بی روشنایی
    ببلعد سکوت شب را
    سکوت …
    آیا کسی شب را لو می دهد؟
    قیمت فروش سکوت…
    اه
    همه چیز گران شده
    همه چیز فروشی شده
    حتی احساس من
    احساس تو
    آدم…
    همه چیز

  4. سلام نازنین
    تجربه تاریخ خودمون و تاریخ همه ملتهامیگه که هر آدم فروشی دراولین قدم آدمیت خودشو رو به اون پول می فروشه نه فردی رو که برای فروشش پول گرفته.
    این یک قانونه . قانون دگم و سرسخت انسانیت …
    پس دیگه چه جای نگرانی؟…

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.