عکس: محمد خیرخواه
پشت کوه
وقت عشقبازی باران و آفتاب
میگیرم رنگین کمان را
میروم
بنفش
نیلی
آبی
سبز
زرد
نارنجی
قرمز
نردبان را هل میدهم
روی ابری میخوابم
فراموش میکنم
بنفش
نیلی
آبی
سبز
زرد
نارنجی
قرمز
و باران را
باران را که میخواستم…
دیدگاه ها . «همیشه هیچ وقت نبودم»
دیدگاهها بسته شدهاند.
نردبان را می شمارم…
به کسی چه من یکی ،اهل خراب آبادم.
سارا جان بازم سلام !!!! مثل همیشه عالی بود…
آری باران را که میخواستم البته یک زمانی!
در رنگین کمان آروز
عشق من چه رنگی است ؟
با مهر
علی
سارای عزیز ممنون برای استفاده از عکس…
قابل تو رو هم نداره…
آهنگ زیبایی هم بود اما نمی دونم چرا اینقدر کوتاه..؟
از کی بود که یه آهنگ اینجوری نشنیده بودم و یه رنگین کمون اینجوری هم توی تهران ندیده بودم….!
روی ابرها می خوابی
فراموش می شوی!
فراموش می کنی!
و همان جا نم نمک می باری
اما مواظب باش!
ابرهای آرزو بی استحکامند!
آسمانی باشی مهربانم!
روی ابرها می خوابی
فراموش می شوی!
فراموش می کنی!
و همان جا نم نمک می باری
نم نمک…
می باری!
سلام به شاعر دوست داشتنی و لبریز از حس و واژه و سوژه های نو.هر چند که شما طرفای ما نمیای اما من …….
…. اما او
با من نیست
علت چیست؟
نردبان ام را هول ندادم
اما نیست !
– بهانه ای برای جاودانه شدن –
…
سارا جان تبریک ،
این شعر زیباترین ِ امسال ات بود .
البته تا امروز !
…
با این شعر :
بنفش
نیلی
آبی
سبز
زرد
نارنجی
قرمز
و بارانی تر شدم .
خوابیدی
فراموش کردی
نم نمک باریدی
باریدی
و باز هم باریدی
…
وجود سبزت
حجم سفید آسمان ام را
خط خطی کرد
من را هم از آن دست که :
سبزم
سفیدم و
خط خطی
هماهنگی عکس با شعر بسیار قشنگه.
بدا به حال زمانه ای که شاعر ندارد
http://opmdream.blogspot.com/2005/04/blog-post_22.html
سلام!
نازنین !
عاشقانه است و زیبا !
قدم رنجه کن !
: گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم …
سلام دوست عزیز…زیبا بود..احساسات خوبی دارید…یا علی مدد…
آموزش رنگ بود؟
و خدا هست
او ذره ای از خویش را در ما گذاشت
روزی به سوی او برمیگردیم
و چه زیباست سوار بر رنگین کمان عشق
این بازگشت
سلام سارای عزیز:
باز هم البته ربطی به شعر زیبای تو ندارهُ اما دوست داشتم تو اولین کسی باشی که تازخ ترین کارم رو میخونهُ تقدیم به توُ اگر عاشق باشی:
سلام خاتون! . . .
آهسته می گویم
آنچه را که فریاد هم زدم، و نشنیدی!
. . . درد نداشتن تو را!
از بس مدارا کرده ام نداشتنت را
از بس گیج مانده ام
که هستی
یا نیستی!
خیال بودنت هم
به خستگی نشسته است!
بانو!
یا بیا!
یا برو!
که دیگر طاقت خیال خستگی را هم،
ندارم!
دست شما درد نکند…
لطف می کنید که برایم شعر می نویسید…
در این روزها این کار دیوانگی است …
دیوانه باش!
سلام سارا بانو! امید وارم خوب باشی:
نمیدونم کدوم کار دیوانگیهُ شعر گفتن یا عاشق بودن؟ فرق چندانی هم نمیکنهُ چون در هر صورت آخرین روزهای دیوانکیم را میگذرونم! راستش تصمیمم اینه! نمیدونم میتونم اجراش کنم یا نه! برام دعا کن!
همیشه شاد یاشیُ عاشق باشیُ و کامروا باشی!
روزها خسته از شمار ثانیه ها
شب ها در انتظار صبحی دیگر
دقایق یکی پس از دیگری از هم سبقت می گیرند
بدون آنکه متوجه شویم قناری می خواند
——- در این کوچه بازار تنهایی و غربت مکانی یافتم که در قلبم ریشه داشت
ساراجان … این مکان همین وبلاگ توست
برات دعا میکنم که موفق تر باشی
… دوستان خیلی بهت لطف دارن…البته شما هم لیاقتشو داری
از احساسات لطیفت ممنون
زیباست