تنت گاهی کبود
گاهی سرخ
تنت رنگین کمان است مادر
صد تومانی های ما
بوی عطر های مردانه می دهد
نانوا با ما مهربان نیست مادر
بزرگ می شوم
برایت شربت سینه می خرم
برای خواهرم مداد رنگی هزار رنگه می خرم
رنگین کمان به آسمان بر می گردد
و شبها کنارت خواهیم خوابید
دیدگاه ها . «مادر روسپی خوبم»
دیدگاهها بسته شدهاند.
salAm Sara-ye aziz,
This latest one was so poetic and darn it was so real. A few days back, I was watching MONSTER(2003) {Charlize Theron} which portrayed the life of the only female american serial killer which was basically a prostitue but it showed how things were from her point of view, or almost.
Anyway, you point to the topics that others tend to skirt and yet it remains inside poetry boundaries.
Good job and shame on rulers who do not care for thier people [alas, this is not just specific to us, it is sort of universal things, it has been such for ages:( ].
PS: I would recommend “Monster” and if you allow me, “Lost in Translation” if you could get your hand on any of them.
سارا بدی ها را می یابد
پس با تپانچه ای
پر ز کلمات
بر آن نشانه می رود
و به هدف می زند
*
زیبایی را
عشق و زندگی را
با تمام وجودش
از میان سنگ
با یقین رسیدن فردا
می کاود و تراش می دهد
شعرش گوهری ست از جنس دانستن
و دست افزاری ست برای خواستن
می شود گفت :
کس چو حافظ نگشود از رخ اندیشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
خیلی خوب بود … این بلاگت خیلی خداست ! …
سلام سارا جان، به قدیمی های وبلاگ قدیمی ام سر می زدم، در یک نظرخواهی نظرت را دیدم. از پاگرد قبلی به پاگرد فعلی رسیدم. اینجا هم (مثل آنجا) پاگرد نیست اصلا. دلم می خواهد صندلی و گلدان شمعدانی ام را بیاورم، بنشینم و از زیبایی لذت ببرم. پای آدم، اینجا، به گشتن و گذشتن نمی چرخد. باید نشست، باید هوا خورد و نفس کشید.
زیباست، زیبا
شما هم از اون جمله روانی ها هستید که از پیدا کردنشون احساس خاصی پیدا می کنم ….
Yahya!
۱. ravAnie: you cannot call people ravAnie unless they are sick. I could easily call you ravAn-pariesh (after reading a few lines of your logs) but I would not. People have social, personal, historical experiences and accordingly, they behave and talk and write. Unless, someone is really out of context of his/her time-space location which would make life for him/her unbearable, which would make him/her to distroy/harm things and persons, I would not call them sick.
۲. You need attention? well I gave you a few min of my time, was that enough? Now go and try to figure out how to live with the hard time and your problems, I cannot help you there but seek out help if you cannot find the solution by yourself.
۳. Don’t get entangled TOO much in WORDS and mind-plays. What the heck Einstein has to do with you unless you are a physics student, go find what is important and do not forget, philosophical talks and thoughts have basically no END to them, don’t put your feet in that route unless you are 100% certain that you could come out of it sane!
۴. I might be eligible to say that I sort of understand you but it does not change anything, ien rah k-e to miravie be orkestAn ast. Don’t waste your time and enrgy on playing with concepts which no one has understood them for centuries and probably no one would ever understand them.
Now, if you never come back to read this, I have to say Hi to the page owner to make this worth the time :)
«راه پله های بسیاری
به بام های بلند پر باد بسیاری را هنوز نیازموده ایم…
در پاگردها به هم خسته نباشید بگوییم…»
همچنان
با سودایِ بامهای بلندِ پُر باد در جانم
بینهایتِ پلهها را میآزمایم
درنگی در پاگرد
رویای یافتن را
نزدیک میکند.
اینجا با این رنگ سپید ، این موسیقی، این شعر ها حال عجیبی دارد!!!
زیبا بود و موجز…
خلی !
عجب!
سلام سارا خانم ….با خوندن شعر قشنگتون یاد فیلم بینوایان افتادم و دخترکی که اسمش کذت بود …….بیشتر باید به مادر ها برسیم ….موفق باشید ..