سرزمین خلیفه‌ها

به حافظ موسوی
محله‌ی ما بدنام شده‌
پر از دزد و قاتل و حاکم
این‌جا چاقو‌کشی و برادر‌کشی رسم است
خیابان سن‌ میشل پاریس هم خانه اجاره کنیم
بچه‌ی همین محلیم
بچه‌ی خاورمیانه
با تنی که جای چاقو رویش مانده
با چشم‌هایی ترسیده و افسرده
۱۹ شهریور ۸۸
سارا محمدی اردهالی

این شعر

اگر این شعر حرف نمی‌زند
اگر این شعر هر جا می‌رود
به هر زبانی ترجمه می‌شود
رد خون پشت سر می‌گذارد
اگر این شعر قابل چاپ نیست
او را بلند بلند در خیابان بخوانید
دستش را محکم بگیرید
تعادلش را از دست ندهد
اگر این شعر درد دارد
اگر این شعر لنگ می‌زند
به او تجاوز شده
حفظش کنید
۱۶ شهریور ۸۸
سارا محمدی اردهالی

حُسن یوسف

به اخبار شام‌گاهی کاری ندارد
وقت آفتاب
برگ تازه می‌دهد
وسط برگ‌هایش شرابی
کناره‌ها‌ سبز
۱۷ مرداد ۸۸
HosneYousef880517.jpg
آن سرباز را یادم نرود در سیبری با انگشتان قطع شده‌اش روی تکه چوبی کلاویه‌های پیانو را کشیده بود و پیانو می‌زد، کامو تعریف می‌کرد. چشم‌هایت را ببند، صدای موسیقی را می‌شنوی؟
یادت هست آن اجرای کرگدن را؟ آخرش بازی‌گری از تماشاچی‌‌ها می‌خواست انتخاب کنند و به یک گروه بپیوندند، ما دو دسته شدیم یک عده آن سو، یک عده این سو.

دلهره

شماره‌ات را می‌گیرم
ده بار
صد بار
هزار بار
از تو فاصله گرفته‌ام
هر بار
که می‌شنوم
در دسترس نیستی
زنده‌تر می‌شوی
وجودت پخش می‌شود در کهکشان‌ها
و من
مچاله
و مچاله‌تر می‌شوم
۸ مرداد ۸۸
مراسم چهلم ندا و سهراب و سعید و حسین و ناصر و محمد و کیانوش و کاوه و ابوالفضل و یعقوب و علی‌رضا و میثم و مسعود و محسن و اشکان و

حق نداشتیم در خیابان بدویم

اشک‌آور خوب است
مثل سوت مسابقه‌ی دو
می‌دوی
چشم‌ها می‌سوزد
بار اول می‌ترسی
ـ مثل باتوم و کابل ـ
بارهای بعد سیگار در می‌آوری
دود می‌کنی
همسایه‌ها از پنجره خبر می‌دهند: آمدند
باز می‌دوی
چه هوایی دارد دویدن
میان چنارهای ولی‌عصر
ـ از گشت ارشاد خبری نیست ـ
میان کتاب‌فروشی‌های انقلاب
ـ چقدر این جا کتاب ممنوعه پیدا کردیم ـ
می‌دویم
جای همه خالی
دوستان تبعیدی
برادرهای بزرگتر که برای یک اعلامیه زندگی‌تان را ‌دادید
یا در جبهه
یا پشت دیوارهای اوین
از ما جدا شدید
می‌دویم
جایتان سبز
مشعل المپ دست ماست
زنده‌باد دویدن
با چشم‌های اشک‌آلود
به سمت آزادی
۲۷ تیر ۸۸

از یاد

باید برگردم
زیر بالشی شاید
ته جیب پیراهنی
باید خوب بگردم
پشت آینه
زیر فرش
لابه لای حوله‌ها شاید
چیزی جا گذاشته‌ام
دو ـ سه خط شعر
دو ـ سه تار مو
خیال یک بوسه‌
لای کتابی حتا
چه می‌دانم
باید گشت
پشت سر چیزی مانده
این همه که زنده مانده‌ام
مثل عطری که از رو نمی‌رود
از تن
از تو
از یاد