پرده را با همان رشتهی مخمل قرمز همیشگی بستم. این رشتهی مخمل قرمز از پنج سالگی هزار گونه با من بوده است؛ در واقع در کودکی کیفی داشتم که با این رشته به دوشم میانداختم. کیف گموگور شد و این رشته ماند و من خانه به خانه با خود آوردمش. قدیمیترین چیزی که از کودکیام دارم؛ و حالا با آن پرده را میبندم و روز را به خانه میآورم.
یک ترانهی آلمانی پخش میشود که چندان دوستش ندارم اما حسش هم نیست بروم این دیویدی را دربیاورم. کسی نظرم را خواسته بود و گفتم حین کار این را هم گوش بدهم. اندک آلمانیای که بلدم هیچ کمکی به من نمیکند؛ تنها میفهمم که موسیقی خیلی وابستهی ترانهاش است. مردی که میخواند کاپشن کرم پوشیده و عینک آفتابی زده و هیچ جذابیتی ندارد.
بیشتر وقتها احساس میکنم در جهان واقعی نیستم و گاهی هم از دیگران میپرسم آن بیرون چه خبر است و جوابهای عجیبی به من میدهند. دیروز که برای دوستم شربت آلبالو درست میکردم چیزهایی از یک تیم بازنده گفت. آن بیرون یک تیمی باخته است و عدهای غمگین شدهاند.
دوست دیگری از ایران و از قفسی که به احتمال زیاد او را میخواستند درونش برای پنج سال نگه دارند فرار کرد؛ رفت. او را در کافهای دیدم، بسیار بسیار رنجیده بود ولی برای خاطر کودکش میخواست برود که بیپدر بزرگ نشود. وقت خداحافطی درست در آغوش نگرفتمش حتا نتوانستم کلماتی سنجیده و مهربان بگویم. وقت خداحافظی از ناتوانیام پریشان بودم؛ از این که هیچ کمکی نمیتوانم به او بکنم.
ناتوانی
پریشانی
در کتاب فلسفه برای زندگی، نوشتهی ویلیام اروین، نوشته یک رواقی طوری زندگی میکند که با هر سرنوشتی یا تقدیری میتواند روبرو شود. بر رنج و خشم و پریشانی خود مسلط است. در مورد فضیلت هم نوشته است. دیروز میخواستم حرفی بزنم دیدم فضیلتی در آن نیست، در سکوت ماندم. این کتاب ترجمهی خوبی دارد از آقای محمود مقدسی، خیلی ممنونم از او.
کلن من هر کتابی که میخوانم فلسفه، داستان، شعر و هر موسیقیای که گوش میدهم و هر اتفاقی که برایم میافتد یک پیام خاص برایم دارد.
یک پیام
روزی در موردش خواهم نوشت.
در مورد آن یک پیام همیشگی
دسته: نوشتههای روزانه
دربارهی طرح و شعر
بیشتر نوشتههایی که این جا میگذارم در حد طرح هستند و نه شعر. لطفن جایی اینها را به عنوان شعر قرار ندهید.
زیر هر پست نوشته شده است که این نوشته شعر، طرح و … است.
سپاسگزارم
روز خوب
عجیب است. مدام مینویسم. اشباح در سرم میچرخند. ذهنم سرعتش بسیار زیاد است و هر چه یادداشت میکنم باز عقبم. همه چیز در حال فوران است. زیبایی به شکلهای گوناگون سنگینی میکند.
سنگینی و سبکی
آدمها مثل مورچهها تکههای نان زیبایی را به دندان گرفتهاند و از کنارم رد میشوند. نمیتوانم تمام آن چه میبینم را ثبت کنم و مهمتر از آن به همان زیبایی ثبت کنم.
ناتوانم ولی قلبم محکم و پرشور میزند.
سارا، بیست و یک تیر نود و چهار
پاگرد، پاگرد عزیز
سلام کاوه
خیلی ممنونم
دوباره میتوانم بنویسم.
وااای
دوازده تیر نود و چهار
سارا
دلتنگی
آن درها ریخته بودند، رنگ به رخ نداشتی, ماه میدرخشید، یک کلمه را هزار بار گفتی، منتظر بودند گریه کنی، نکردی، نه که نمیخواستی، گریه روی بلندترین کاج نشسته بود، بلندترین کاج رویش به تو نبود، موسیقی خوب بود، مراقب ساقهایت بودی، گفتی کاش دامن نپوشیده بودم. گفتم زودتر برویم، به من طوری نگاه کردی که انگار میتوانم بلندترین کاج باشم. اسمت گم شده بود، ساق پایت کبود، خواستم بگویم سرجدت برویم، جرات نداشتم، سرت روی پاهایم بود و جملاتی را میگفتی که من مداد نداشتم بنویسم. هر جمله به تمام من حمله میکرد و خوشایند بود باز. قدرتم را جمع کردم بگویم برویم، جملهی بعدیات ویرانکنندهتر بود. میخواستند بلندت کنند ولی پاهای من را گرفته بودی و از زمان بیرون بودی. سرت را کمی بالا آوری با اندک توانی که داشتی لبخند زدی و دوباره رفتی میان کاجها.
اثر
ازیرا نالهی مستان میان صخره و خارا اثر دارد, اثر دارد, اثر دارد, اثر دارد, اثر دارد, اثر دارد, اثر دارد.
Terrible Day
“The broken heart. You think you will die, but you just keep living, day after day after terrible day.”
-Miss Havisham, Great Expectations by Charles Dickens
زیبای عزیز من
دو کلمهی خوانا, نیمهباز, چشمهایش را بوسیدم. تو بودی آن جا باز و وحشت بسته شدن آن در نیمهباز. نحیف و خسته کنار کتابها و کلیات سعدی. کلیات سعدی. خندید و دستم را فشار داد, باز هم شعر بخوان و حواسش تنها به کلمه بود. تمام شب صدایم میکردی و ساعت را میپرسیدی و همیشه دیر صبح میشد, به جز آن شب آخر که صبح شده بود و من داشتم بیخیال برایت گل مریم میگرفتم. گلهای مریمی که در گلدان نگذاشتم. دانه دانه روی ملافهی سفید گذاشته بودم. دستم را فشار داد و گفت باز هم شعر بخوان.
گیجی
سلام دوستان
اشتباهی چند یادداشت را پاک کردم. من را ببخشید.
سارا
از یادداشت نو یزد
بولتن داخلی شعر یادداشت نو (شماره بیستم و هشتم ـ هفتگی) مهدی اکبری فر

یادداشت نو یزد
لینک صفحهی یادداشت نو یزد:
http://yaddashteno86.blogfa.com/post-264.aspx
از اسماعیل شریفنژاد و مهدی اکبریفرد عزیز و بقیه دوستان یزد سپاسگزارم.
