حقِ استرداد دادخواست باید سلب شود
استرداد استخوانها
حقِ عزل, تا خاتمهی عمل سلب میشود
حقِ سنگینیِ سنگها
حقِ به خاطر آوردنِ استخوانها
سلب میشود
در سند استخوانها و سنگها ثبت میشوند
حقِ سربرگرداندن
از زمین و آسمان سلب میشود
نه تیر نود و دو
سارا محمدی اردهالی
نویسنده: سارا
” بر اسبها “
گفت تو که مادر نیستی
سعی کردم
انگشتانم را در جیبم بچپانم
جیبهایم تنگ شده بودند
جهان تنگ بود
سعی کردم نفس عمیق بکشم
سعی کردم
سعی کردم
ادامه بدهم
تمام سعیام را
در این زاییدن
بدون ماما
در بزرگراه
فریاد کشیده بودم
زنان ایل در دشت ایستادند
در چشمهای هم نگاه کردند
و دوباره راه افتادند
چهارم تیر نود و دو
سارا محمدی اردهالی
” حالا “
به ساعتم نگاه میکنم
زمان میگیرم
تکیه دادهام به باد صبا
دوم تیر نود و دو
سارا محمدی اردهالی
” جهان آخری بودن “
پا به سن گذاشتم, از بعد از انتخابات, درست ساعت سه, یکی از مهرههایم درد گرفت.
29 خرداد ۹۲
…
تو مردهای و
من
روی کاناپه
کانال عوض میکنم
تلویزیون گوشت چرخ میکند
تعریف کن از زندگیات
هزار و یک شب پیش را یادت هست؟
یازده خرداد نود و دو
سارا محمدی اردهالی
” فقط “
میگذرم
از پهلوهایم
به گونهات
نمینویسم
سرگرم دستخط تو
از پشت گردنم
تا سرانگشتانم
مداد را
میچرخانم
فقط
هفت خرداد نود و دو
سارا محمدی اردهالی
” نیمه شب “
به پنجره مشت زدم
چندین بار
در تاریکی بلند نالیدم
اهمیتی نداشت
از این پنجرههای دو جداره بود
5/۲/۹۲
سارا محمدی اردهالی
” شرم “
میخواستم دستم را بگیری
مچم را گرفتی
” در ایستگاه “
مثل دخترانی که قرار دارند
ایستادهام
جوانی با همراهش ویسکی سفارش میدهد
مثل دخترانی که هدف دارند
ایستادهام
زنی فحش میدهد به بقال پیر
” بیشرفها دروغ خوب بلدند ”
میوه گران شده
مثل دخترانی که مغز دارند
ایستادهام
اتوبوس پر میشود میرود
مثل دخترانی که لالاند
ایستادهام
پسری از نیمکت ساعت را میپرسد
میرود
خیابان حناق گرفته
من چه شکلی بودهام؟
به چه زبانی
با چه لباسی
با چه ایدههایی
هر شکلی راه میروم
مسخرهام
و مردم
دیگرانِ من نیستند
اول اردیبهشت نود و دو
سارا محمدی اردهالی
” ترک من ای نگار من “
مرد
زد و زد و زد
و هر چه میزد صدایش در نمیآمد زن
بداهه میزد
زن
در سهتاری قدیمی
در تصنیفی سینه به سینه
سینه به سینه
سینه به سینه
کو به کو
۲۴ فروردین ۹۲
سارا محمدی اردهالی