رودخانه به زمینهای ما میرسد
فرو میرود در خاک ما
میوه میآورد
میوههای خونی
سبزیجات خونی
۲۶ خرداد ۱۳۹۳
سارا محمدی اردهالی
نویسنده: سارا
Terrible Day
“The broken heart. You think you will die, but you just keep living, day after day after terrible day.”
-Miss Havisham, Great Expectations by Charles Dickens
زیبای عزیز من
دو کلمهی خوانا, نیمهباز, چشمهایش را بوسیدم. تو بودی آن جا باز و وحشت بسته شدن آن در نیمهباز. نحیف و خسته کنار کتابها و کلیات سعدی. کلیات سعدی. خندید و دستم را فشار داد, باز هم شعر بخوان و حواسش تنها به کلمه بود. تمام شب صدایم میکردی و ساعت را میپرسیدی و همیشه دیر صبح میشد, به جز آن شب آخر که صبح شده بود و من داشتم بیخیال برایت گل مریم میگرفتم. گلهای مریمی که در گلدان نگذاشتم. دانه دانه روی ملافهی سفید گذاشته بودم. دستم را فشار داد و گفت باز هم شعر بخوان.
” آب “
آب
از سر میگذرد
و هر نیزهاش
نیزهای
۲۹ فروردین
در پیادهرو سر میبُرد
سر قل میخورد توی جوی
کنار سرهای قبلی و بطریهای آب معدنی
” برقصم “
برقصم
بر آپارتمانهای چروک شهر
مثل عروسی که
حوصلهی شوهر تلخش را ندارد
انگور بکارم
زیرزمینهای بایر تهران را
بخندم
مانند شوالیهای
بر زانو افتاده
که خنجر میکشد
آخرین خنجرم را
بر تن تنگ غروب
سه تا پری نشسته بود
زار و زار گریه میکردن پریا …
۲۹ مرداد ۹۲
سارا محمدی اردهالی
” صبح “
لباسم را اتو میکنم
پشت پنجره
کوه
زیباترین لباسش را پوشیده است
۶ فروردین ۹۳
سارا
” دیر “
مِی به دست در جشن مفلوک خیابان
ایست بازرسی گذران
در جشن خطوط پیاده و چراغهای زرد
بخند
به باد و باده و هر چه بادا باد
۲۶ اسفند ۹۲
” بهار “
یادم رفته است
چطور حرفمان شد
چه کسی, چه کسی را ترک کرد
دوستت دارم
تو موی بلند دوست داشتی
موهای من کوتاه بود
کتری پا به پای اخبار قلقل میکند
بهار
چیزهای بسیار دیگری را فراموش خواهم کرد
۱۵ اسفند ۹۲
سارا محمدی اردهالی
” گل سرخ “
گل سرخی در زد
میخواست مرا ببوسد
دیر بود
و دیر و من و گل سرخ
به هم
میآمدیم
باید یادداشتهایم را بگردم, کی نوشتمش؟ نمیدانم.