انگار

café.JPG
ته کافه نشسته بودی
روبرویت مردی
پشت به مرد روبرویِ من
چشمانت سنگین بود
باورت نمی‌شد
فنجانت را آوردی بالا
ته کافه
من را نگاه کردی
پری‌وار و سبک
همین طوری‌ها بود انگار
حالا
همیشه می‌گویی
برویم ته کافه بنشینیم

11 thoughts on “انگار

  1. ته کافه می نشینیم
    نگاه ات سنگین است
    نگاه ات دور می شود
    پری وار و سبک به نقطه ای نا معلوم می رود!
    .
    .
    بعد از آن لبخند
    دلم حرف تازه ای می خواست
    که دلنشین باشد
    دل آزار شد!
    آسمانی باشی

Comments are closed.