Santé

می‌نشینم کنار دورترین آدم‌ها
با بلندترین قهقه‌ها
می می‌نوشم
در آغوش سرد پاییز
در آغوش‌های تمام شده
می‌رقصم
نام تو از یادم رفته‌است
سلیمان بزرگ
دیگر بی قصه هم خوابم می‌برد
زبان حیوانات را آموخته‌ام
و
سپاس‌گزار ابدی موریانه‌هایم

دیدگاه ها . «Santé»

  1. یکی که غریبه غریبه باشه…
    هیچی از آدم ندونه…
    میتونم راحت حرفم رو بهش بزنم…
    بخندم… بدون هیچی ترسی…
    بنوشم بدون هیچ دردی…
    پاییز رو بغل کنم…
    دستامو باز کنم…
    توهم بازی کنم…
    که الان تو‌ آسمونم…
    فکر همه بودم … ولی تو رو یادم رفت …که اسمتو صدا بزنم…
    واقعا بزرگ…بزرگه…
    سکوت …کمی صدای جیر جیرک ها…
    بس است برای خوابیدن…
    رو به روی باغچه …
    و یک پنجره که بادی سرد به صورت آدم بخوره…
    من به تنهایی خورد شده ام …

  2. اول از همه طراحی و شکل وبلاگت آدمو می گیره. و نشون میده یه خبرای خاصیه اینجا. آهنگشم تایید می کنه که اینجا یه جای عادی نیست. و وقتی چندتا از نوشته هاش رو می خونی، می فهمی حدست درست بوده!… سپیدی اینجا و صداقت خطهای آبی آدم رو دیوانه می کنه… Afterlife رو اووردم: پاییزش قشنگ بود و زمستانش تکان دهنده… راستی یه سوال! من این قسمتی از این موسیقی (همون چیزی که بی زبانان می گن تو بی زمانی) رو جای دیگه ای هم شنیده بودم و مدتهای زیادی رو با همون قطعه کوتاه سرکرده بودم. اینجا کاملتره… میشه معرفیش کنید؟… منتظرم…

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.