سیگار روشنت را
در جنگل خشک و آشفتهی من انداختی
بعد
پرسیدی
“مزاحمتان که نشدم؟”
خندیدم
“نه! اصلا”
دیدگاه ها . «و اما بعد»
دیدگاهها بسته شدهاند.
سیگار روشنت را
در جنگل خشک و آشفتهی من انداختی
بعد
پرسیدی
“مزاحمتان که نشدم؟”
خندیدم
“نه! اصلا”
دیدگاهها بسته شدهاند.
مگر سیگار میکشیدم؟
قلبم بود که گداخته شد
این مردم آزاری ها که مردم آزاری نیست
پرسیدی
“مزاحمتان که نشدم؟”
بغضم تاب نیاورد
و اشک هایم
گونه هایم را سر خوردند
پرسیدی چیزی شده ؟
به جوانی ام فکر کردم
و همه ی سالهایی
که برای تو در جنگل دلم
نهال کاشتم
دریغ
دریغ که اکنون
جز جند شاخه ی پوسیده
چیزی پیدا نمی شود
دریغ
دریغ
…
…
————————–
علی ن
مثل همیشه…
و می دانی که من آمار تمام ته مانده های سیگارت را دارم . این روزها بیشتر از یک پاکت سیگار میکشی !!
):(:):
خیلی قشنگه-
همه نوشته هات قشنگه
اما قشنگتر از همه راه انداختن آینه است
دوباره بسازیدش. ما منتظریم
و من اینجا تنها نشسته ام هنوز و به لبخندی تلخ شاید می اندیشم در جواب سوال تاریک و سوزان تو
سلام واقعا دستت درد نکن خیلی قشنگ بود اگه تونستی یه سر به وبلاگ ما هم بزن
ممنون