فک گریخته
نیزهی شکارچی شکسته در تنش
از درد نعره میکشد
میرود
میرود به پیش
هر از چندی
نیزه میگیرد به مرجانها
فک گیج میشود
از درد کهنهی بیدرمان
در ازدحام پچپچ ماهیهای مدعی
رنج هزارباره میبرد مدام
خواستم بگویمت
بی نیزهی شکستهات
چه تاریک بودم
چه بیثمر
چه ناامید
هی صیادی که کاش
صیدم کرده بودی درست.
دیدگاه ها . «پیالههای دهمنی»
دیدگاهها بسته شدهاند.
انگار از آخر شروع کرده باشی این شعر را.
غیر از بند آخرش باقی را باید که دوباره بسازی شاعر….
این هم از کرامات نیزه ی تمام . :)
زیبا مثل همیشه
اینگونه فک وار به من نگاه نکن
دنیایی که آفریدی یگانه است…اما ای کاش کمی از دغدغه ات برای بیان می کاستی…
وزنه ها را از پایش باز کن!
خواستم بگویمت
بی نیزهی شکستهات
چه تاریک بودم
چه بیثمر
چه ناامید
در ازدحام پچپچ ماهیهای مدعی
رنج هزارباره میبرم مدام
فک گریخته
نیزهی شکارچی شکسته در تنش
از درد نعره میکشد
میرود
میرود به پیش
هی صیادی که کاش
صیدم کرده بودی درست
:: مرجان ها حس خاصی داشت؟
:: این ترتیب ؟!
sokoot.boghz.geryeh….hamin!
با ادریس موافق نیستم
میبینی که این ترتیب جدید
به دل نمیچسبد
دیگر شعر نیست.
من دوست داشتم
شعر به «چه ناامید» پایان مییافت.
به گمان من
ترتیب شعر درست است.
تو فضایی میسازی
برای آنکه من حس کنم
بی نیزه شکستهام
چه تاریک
چه بیثمر بودی.
اما،
این آرزو که کاش درست صیدت کرده بودم اینجا برای چه؟
از درست صید کردنم
دیگر
شعری نمیجوشید
یا، این شعر نمیجوشید!
هم درد هم دوری …
و هم می بینید که پریشان است…
قرار نیست همه وجود آدمی با هم جمع
شود و بی تناقضی باشد.
یه خورده خوندنش برام مشکل بود. احساس میکردم کلمات از من فاصله دارن
آینه دیگر خیلی وقت است برایت آینه نیست .فکر میکردم آینه تو انعکاس هر روز تکراری نمیشود. . .مدتهاست که برایت مینویسم . نمیدانم میشناسی یا نه .همیشه سایت تو برایم آرامش بوده . و شعرهایت الهام های بزرگم. . . چقدر سنگین است نگاه فک به صیاد شعرت .کاش این نگاه پیش نیاید هرگز.
و من نیز امدن این دو قسمت را با هم نفهمدم :
خواستم بگویمت
بی نیزهی شکستهات
چه تاریک بودم
چه بیثمر
چه ناامید
هی صیادی که کاش
صیدم کرده بودی درست.
؟؟
سارای شاعر چه قدر تنهایی ! ومن چه بسیاراین تنهایی را دوست دارم . خوشا به حالت که ارمغان این تنهایی، خلاقیتی است این چنین برای تو ….
سلام..
صفحه قشنگی دارید و شعر های قشنگتر…
اگه دوست داشتید به صفحه منم سر بزنید…
اننبار می خواهم من صید کنم هر چند این هم عالی نیست
وای از این صیاد …………………..
موفق باشید
سارا جان :
شعرت منو به دشت های بی انتهای خیالاتم برد
بی نظیر بود
علی ن