چشم هایم را باز می کنم
یک خرس پنبه ای خم شده
ــ عروسک هایش را سارا ریخته روی تخت باز ـ
خرس انگار نمی داند
ببوسد مرا یا نه
چشم هایم را می بندم
من هم نمی دانم
چشم هایم را باز می کنم
رفته است انگار
سر شب شاید
و روز شده دوباره
چشم هایم را می بندم
پس انگار دیشب بود
بهترین روز زندگی ام گویا
چشم هایم را باز می کنم
پنجره صلیب می کشد و چشم می بندد
ماه انگشتان خورشید را می بوسد
آهسته می گوید
شب بخیر سارا
دیدگاه ها . «چشم بندی»
دیدگاهها بسته شدهاند.
من هم نمیدانم
در تردید
به این بسنده میکنم که بگویم
شب به خیر سارا
چشمهایم را میبندم
روز زیبایی آغاز میشود
با بوسهیِ ماه بر انگشتان خورشید
خرس انگار نمی داند
ببوسد مرا یا نه
************
چشم هایم را می بندم
دلم را میزنم به دریا
هر چه بادا باد
من ماه
سارا خورشید
خرس میگوید
روشن است
تردید
نزیستن لحظهیِ سرنوشت است
زیستن
دل به دریا افکندن است
ماه شدن
و بوسه بر دست خورشید زدن
او ماه
سارا خورشید
من میگذرم
خرس میگوید
تردید
نزیستن لحظهیِ سرنوشت است
زیستن
دل به دریا افکندن است
ماه شدن
بوسه بر دست خورشید زدن
او ماه
سارا خورشید
چشمهایم را میبندم
روز زیبایی آغاز میشود
با بوسهیِ ماه بر انگشتان خورشید
سارا!
اگر ممکن است این پیام و پیام چهارم را پاک کن.
انگار از بهترین روز زندگیم سالها گذشته…
یه بازی خیلی قشنگ:
http://www.freshsensation.com/samorost.swf
در ضمن .. اگر هر کی اینجا بگه دلت خوشه!باید عرض کنم … منکه از خدامه اینطور باشه !!
:) …مشارکت در چشم بندی های ممکن !
سپاس گزارم
روز و شبت خوش سارا
:) نمی تونم بگم …
انجمن رفت
.
تنها مانده ایم
.
به کجا باید رفت
.
ما جا مانده ایم
آقا اینجا همه شاعرند…من چی بگم آخه
خوبه
سلام ، من اولین باره اینجا می آم اینجا خیلی لطیفه … موفق باشی … دوست داشتی به ما هم سر بزن….. ممنون
همه از خاک بر آفریده شده ایم و به آغوش گرم خاک باز خواهیم گشت
دوستتون دارم امیر.