میگفتند دوستم دارند
باور نمیکردم
پافشاری میکردند
جدی نمیگرفتم
کارهای عجیب میکردند
سر تکان میدادم
میگفتند از من متنفر شدهاند
باور نمیکردم
پافشاری میکردند
جدی نمیگرفتم
کارهای عجیب میکردند
سر تکان میدادم
.
دیدگاه ها . «آن ها»
دیدگاهها بسته شدهاند.
عکس لوگوی ایشون هم کار خانم افسانه پلویی است…
عکس لوگوی ایشون هم کار خانم افسانه پلویی است…
همیشه که نباید نظر نوشت آخر!
لطفاْ سری تکان دهید
و گهگاهی دو خط شعری…
من هم این کار را می کنم.
می گفتم دوستت دارم باور نمی کرد
پافشاری می کردم جدی نمی گرفت
سر گشتگی هایم را عجیب تلقی میکرد
بیش از حرف هایم به لباس های وصله دار و گرد آلوده ام نگاه می کرد
حوصله اش از دیگران که لازمه بزرگی می دانست سر می رفت
و در برابر حرف هایی که از دل بر می آمد سر تکان می داد. در ذهنش چیزی بود برای سپاسگزاری ازمن
چیزی که باید منتظر می ماندم تا وقتش
چیزی که باور نمی کردم شد
ناگاه پنداشت از او متنفر شده ام.
کار های عجیب می کردم
کار ها ی عجیب می کردند……..
می گفتم دوستت دارم باور نمی کرد
پافشاری می کردم جدی نمی گرفت
سر گشتگی هایم را عجیب تلقی میکرد
بیش از حرف هایم به لباس های وصله دار و گرد آلوده ام نگاه می کرد
حوصله اش از تحمل دیگران که لازمه بزرگی می دانست سر می رفت
و در برابر حرف هایی که از دل بر می آمد سری تکان می داد. در ذهنش چیزی بود برای سپاسگزاری ازمن
چیزی که باید منتظر می ماندم تا وقتش
چیزی که باور نمی کردم شد
ناگاه پنداشت از او متنفر شده ام.
کار های عجیب می کردم
کار ها ی عجیب می کردند……..
…هنوز عاشق دلهای دور از دستم
برو اگر چه از این نیز لامکانی تر…
چقدر شبیه منی…
و حالا من میگویم …
آن ها باور نمیکنند
جدی نمیگیرند
سر تکان میدهند
متاسفانه دوستان اینجا مسائل شخصی خود را مطرح می کنند. به تنها چیزی که توجه ندارند، خود شعر است. مسائل شخصی به دیگران چه ارتباطی دارد که در معرض دید عام می گذارند؟ نمی دانم.
شعر، شعری ساده و خوب است: در دو بند که فرمی یکسان دارد و به ظاهر یکسانی واکنش شاعر و بی تفاوتی او را در برابر دو امر متضاد نشان می دهد، اما وقتی به کل شعر به مثابه یک امر واحد نگاه کنیم، واکنش درونی شاعر، به شکلی دیگر، که خود نوعی اعتراض خاموش نسبت به بی اعتباری بعضی از رابطه هاست، آشکار می شود.
سارا: سپاس گزارم از توجه تان .
سلام
همه چیز اینجا زیباست.
خوشحال میشم سر بزنید
سلام
همه چیز اینجا زیباست.
خوشحال میشم سر بزنید
شعر های شما همیشه لبریز از احساس بوده اند حتا در اینجا که به خاکستری بودنتان اقرار می کنید و سرمای رابطه تان را میشود حس کرد…
به هر حال من فکر میکنم باید کمی از آرایه های ادبی در اشعارتان بهره بگیرید و آن منحصر به ایماژ و تشبیه نکنید.می توانید خیلی بهتر قدر کلمات را بدانید و به نوشته هایتان عمق بدهید.
لطفا تمام شعر هایی که می گویید در وب تان قرار ندهید و آن ها را گزینش کنید.
ببخشید که این را می گویم
مشتاقم اثری از شما در قالب کلاسیک ببینم
سپاس گذارم و پیگیر اشعارتان
نقطه
سلام من از اشعار و مطالب سایت شما واقعن لذت میبرم و البته لینکهای جالب تر…من عکاسم اگه منو ببینی خوشحال میشم.
.دلم می گیرد
برای جایی که تو هستی
برای جایی که تو نیستی
برای خستگی ات
برای ماندنت
برای رفتنت
برای سر تکان دادنت
پیاله ات پر باد
…
خوشحالم
یاد سکون دریایی یک درویش افتادم… .