آرامم
شکل تورهای کتان لباسهای خواب
شکل یک آباژور کم نور
در سالنی متروک
آرامم
شکل چمدان لباسهای زمستانی
شکل یک رومیزی که هزاربار
در ماشین لباسشویی شسته شده
روی بند خشک شده
روی میز پهن شده
آرامم
شکل مدادهای سفید مدادرنگیها
آرامم
و به اشکهایم کاری ندارم
دیدگاه ها . «آرامم»
دیدگاهها بسته شدهاند.
آرام باشیم و اشک در تاریکی
بریزیم
آرامش به اندازه تور کتان لباس خوابو دوست دارم مهربونه و صبور
آرامش
برای یک مداد رنگی سفید
یا یک آباژور خفته
یک قافیه است
می تواند زیبا باشد یا ریتم بدهد… .
… و من هم آرامم .. وقتی می بینم که تند تند … می نویسی … شکل آرامش
/ همان / تورهای کتان لباسهای خواب
.
.
.
اشکها را نباید هیچ کارشان داشت هیچ وقت.
وبا اشک های هیچکس
وبا هیچکس نیز.
اشکم یه جور آرامش میاره وقتی که گونه رو نوازش میکنه!
مدادسفید مدادرنگی همون بادکنک سوال کودکی منه ،حسی دور………..
ممنون که می سرایی
hame chie injA aroomam mikone. sherAto doos daram.kheyliii
اولین بارها تو خزه میخوندم شعرهاتو..
تازگیا دوزاریم افتاده که سارا محمدی اینجاست.. تو همین پاگرد
درود به شما
غم خسرو واسه من که خیلی غم بزرگی بود ، پس به همه ی هنر دوستان تسلیت می گم.
دنبال چندتا وبلاگ ادبی خوب می گشتم که با وبلاگ شما روبرو شدم ،مفید واقع شدید.
شعرتون رو خوندم ، شعر زیبایی بود.
توصیف ها به شکلی کم نظر نو بودند و قابل لمس ، همچنین فضاهای ایجاد شده به خوبی توی ذهن نقش می بستند.
یکی دیگر از چیزایی که این زیبایی رو واسه من بوجود آورده هماهنگی عناصر شعر بود ، آرام بودنی که به خوبی تا انتها کشیده می شد دلیلش استفاده از زبان مناسب و هماهنگ با مفاهیم پشت کار هست.
منتظر خواندنی های بعدی شما هستم
شاد باشید و پیروز
سلام، امروز مطلب ابراهیم نبوی در مورد هامون رو خوندم، ناخودآگاه به یاد شما افتادم، به یاد روزهایی که همه در جستجوی هویت بودیم، این مطلب نبوی خیلی به دلم نشست، یادش بخیر حمید هامونی که بودیم
سلام، امروز مطلب ابراهیم نبوی در مورد هامون رو خوندم، ناخودآگاه به یاد شما افتادم، به یاد روزهایی که همه در جستجوی هویت بودیم، این مطلب نبوی خیلی به دلم نشست، یادش بخیر حمید هامونی که بودیم
سلام، امروز مطلب ابراهیم نبوی در مورد هامون رو خوندم، ناخودآگاه به یاد شما افتادم، به یاد روزهایی که همه در جستجوی هویت بودیم، این مطلب نبوی خیلی به دلم نشست، یادش بخیر حمید هامونی که بودیم
آرامم
آرام تر از نبض یک مرده…
چقدر چشم براهت بودم …چقدر کسل کننده بود روزهای وب گردی وقتی تو و نوشته هایت در میان نبودی …!خوشحال ـ خوشحال شدم وقتی حسین خبر آمدنت را داد …
اشک،، گناه شمع نیست.
بگذار ببارد
چند سالیست دیگر صدای سوت شبگرد پیر…
از کوچه های شر….
هنگام خواب ما و هر…
به گوش نمی رسد…
این یعنی…
شهر در امن و امان نیست…
آرام نیست…
…چه خوب بود شبهایی که…
با صدای سوت آرامش می یافتیم…
…
زیبا بود آرامشتان…
یک دوست قدیمی.
آرامم
شکل مدادهای سفید مدادرنگیها
من دفتر سیاهی دارم، می شه مداد سفیدتون رو به من قرض بدین تا باهاش نقاشی کنم.
سعی میکنم آرامشتون رو ازتون نگیرم.
سلام دوست عزیز
همانطور که توقع داشتم مطالب قوی و تاثیر گذاری را می نویسید . از شما دعوت می کنم که در بزرگترین جایزه ی ادبی ایران شرکت کنید . لطفا حتما وب لاگ من را مطالعه کنید تا در مورد جایزه ی ادبی ایران بیشتر بدانید . این یک دعوتنامه ی خصوصی برای شما از طرف دبیر اولین جایزه ی ادبی ایران است . لینک سایت جایزه ی ادبی ایران هم در قسمت پیوندهای روزانه ام است
نام : محسن سراجی
آدرس سایت : http://www.saraji.blogfa.com
آدرس پست الکترونیک : saraji.ir@gmail.com
ممنون از این شعرهای یا دل گفته های زیبایت… وقتی می خوانم حالم بهتر می شود
سلام/از دل بر آمد به دل بی آمد، شیک بود، شیک کرد، وزین بود به رقص داشت، بزرگ بود، بزرگ کرد
سپاس گذار برای هدر ندادن کلمات
سراپا خیس
از عشق و باران ،
در پاسخ شان چه خواهی گفت
اگر بپرسند آستین ات را
کدام یک تر کرده است ؟
” ایزومی شی کی یو ”
JAJA, UPYACHKA! UG NE PROIDET, BLYA!