دارم از یاد میبرم
دست خط تنم را
نستعلیق شانهها و منحنی خندههایم را
باید برهنه شوم
بروم زیر آفتاب
پیش باد
رفته بودم سفر
مدیترانه به من خندید
گفت
چرا از آب میترسی؟
امپراطوری ایران شکست خورده
قرارمان تابستان
بیا با ملاحان پیر فینیقیه
برویم دریانوردی
دیدگاه ها . «امپراطوری خاک»
دیدگاهها بسته شدهاند.
تحسین برانگیز
تعبیر جالبی بود
هر چند از برداشت من
تحسین برانگیز
تعبیر جالبی بود
هر چند از برداشت من
تحسین برانگیز
تعبیر جالبی بود
هر چند از برداشت من
دارد از یادم می رود زنده ام…
دارد از یادت می رود زنده ام…
یادت رفته زنده ای
…
بیدارم کن ای آفتاب!
من بوسه های باد را می خواهم…
و یک تلفن
ذهنم خیلی درهم برهم بود ..
مرسی ..آرومم کرد…
راست میگی
خیلی وقته نرفته ام برهنه ؛ بی هیچ دغدغه ایی زیر آفتاب
بسیار لذیذ بود مزه اش تا چند ساعتی زیر دندان ام خواهد ماند .
عالی بود …
خندیدن مدیترانه
منحنی های پاک شده
تنهایی در حسرت آفتاب
…
تعابیر غم انگیزی از بودن ما در این زمان است
سارا خانوم سلام
همیشه دلم میخواسته با یه شاعر دوست بشم اگر تقاضای من بی جا نیست وخواستید بپذیرید به وبلاگم بیائید ودر صورتیکه کارم را پذیرفتید اجازه بدهید به هم لینک بدهیم اگر هم دلت نخواست عیب ندارد سر سوزنی از ارادت من نسبت به شما وشعر هایتان کم نمیشود من از طریق خط کشیده ها به اینجا آمدم به هر حال اگه قابل دونستی جوابش را در خیزران برایم بنویس
با احترام اشتیاق ومحبت فراوان
سارا جان سلام
من مرضیه هستم . ما همدیگر را در دفتر آهنگ دیگر دیده ایم . یادت هست ؟ مدتهاست پاگرد را می خوانم . آدمهای زیادی شعر می گویند اما تنها بخشی از آنها روح را متاثر می کند . با اشتیاق می آیم و شعرهایت را بسیار دوست دارم .
salam
بذار این سکوت سنگین به شکستن نرسه
تولدمه سارا! ولی دلم عجیب گرفته!
سارا :
تولدت مبارک مهتاب زیبا
همیشه دلت روشن، دلت شاد
ولی امروز خیلی ها برای پیدا کردن
این چیزها
می روند
سولاریم
می روند جردن
می گویند آنجا سرخ پوستی هست که زیر یک بشقاب پرنده می خواباندشان.
به کسی نگویید ها
یکی رفته بود زغال اخته شده بود.
حالا من زغال اخته رو بگو
که دارم برای ارتش دشمنان ابر
سرخ پوستی می فرستم.
مثل لوک بی باک.
سه ابر پشت سر هم
و یک ابر تکی
یعنی شما
بردین جلو تر نیاین.
ولی امروز خیلی ها برای پیدا کردن
این چیزها
می روند
سولاریم
می روند جردن
می گویند آنجا سرخ پوستی هست که زیر یک بشقاب پرنده می خواباندشان.
به کسی نگویید ها
یکی رفته بود زغال اخته شده بود.
حالا من زغال اخته رو بگو
که دارم برای ارتش دشمنان ابر
سرخ پوستی می فرستم.
مثل لوک بی باک.
سه ابر پشت سر هم
و یک ابر تکی
یعنی شما
بردین جلو تر نیاین.
آینه هر ۱۵ روز یکبار گردگیری می شد
شاید چند سال پیش بود
روزهای من با هر نگاه
جوانی هنوز پسوند مشخص تنم بود
بعد از چند سالی
نا امید از گردگیری آینه
دو پاره خط فلش دار
هفت پاره خط
یک مربع
یک فشار دگمه
با طعم کنجکاوی
مرا به طبقه پاگرد آورد
از این همه گردگیری آینه در پاگرد
بیشتر حسرت خوردم که نبودم
شاید از عمر رفته ام
تشکر از صاحب این پاگرد
شکست خوردن همون شکستنه؟؟؟
شکستن خیلی تلخه!!!
و این سکوت پرمعنا…
بعد از این همه وقت تیکه حرفم نمایش داده نشد به خودم میگم آینه این جوری نیست حتما یه اشکال فنی بوده!!!!!
سارا :
متوجه نشدم !
پنجمین جشنواره خیریه پیام امید
بار دیگر با یاری پروردگار مهربان و کمک و همیاری تمام شما همراهان عزیز، جشنی پرشور و بازارچه ای دیگر در راه است.
زمان برگزاری: روزهای چهارشنبه، پنجشنبه و جمعه، ۲۴ و ۲۵ و ۲۶ بهمن ماه ۱۳۸۶ از ساعت ۱۰ صبح االی ۹ شب
نشانی محل برگزاری بازارچه: تهران، خیابان ولیعصر، پایین تر از چهارراه پارک وی، روبروی رستوران سوپر استار، مجتمع فرهنگی تفریحی سپید
مراکز فروش بلیط:
۱.زیر پل کریمخان-جنب خیبان میرزای شیرازی-نشر چشمه.
۲.خیبان شریعتی-پایین تر از سینما فرهنگ-فروشگاه دارینوش.
برای تهایه بلیط می توتنید با شماره تلفن ۰۹۱۲۳۴۸۷۴۳۸ تماس حاصل نمایید.
سارا سلام!
سارا سلام!
بعد از دو روز که دیدم پیام قبلیم تو قسمت پیامها نیست فکر کردم با سلیقه خودتون حذفش کردین البته به خودم اجازه ندادم کسی رو متهم کنم.
بعد متوجه شدم که برای دیدن پیامهای جدید باید صفحه پیامها رو refresh کنم …
از توجه تون ممنونم
قلمت همیشه گی باشه و نوشته هات موندگار
از اینکه دیدم آینه خودش رو هدیه داده به یه دونه پاگرد جدا خوشحال شدم.
بعد از دو روز که دیدم پیام قبلیم تو قسمت پیامها نیست فکر کردم با سلیقه خودتون حذفش کردین البته به خودم اجازه ندادم کسی رو متهم کنم.
بعد متوجه شدم که برای دیدن پیامهای جدید باید صفحه پیامها رو refresh کنم …
از توجه تون ممنونم
قلمت همیشه گی باشه و نوشته هات موندگار
از اینکه دیدم آینه خودش رو هدیه داده به یه دونه پاگرد جدا خوشحال شدم.
… سکوت فریاد بی صداست
… آری سکوت فریاد سنگ است
خیلی با نوع نگارشت آشنا نیستم. اینم از درد بی سوادی
موفق باشید.
سشقش
سارا …
من ۸ سال هر روز شنها را در ساحل می شمردم در همان ساحلی که می گویی.
سلام سارای مهربان
کلمات در شعرت حل می شوند
زیبا بود
اینجا گذاشتمش با لینکش و با اجازه ی شما البته …
حال اساسی داد مثل همیشه …