دیدگاه ها . «شلاق در اتاق تاریک»

  1. شعر قبلیت رو که میخونم یاد حال پریشبم میفتم.. یه میدون بزرگ میبینم که با خطهای افقی و عمودی قطع شده و هر لحظه خودم رو میبینم که یه جای این میدون نشستم.. ساعت طرفهای سه میشه که یهو از خواب میپرم! حالا دیگه کاملا هشیارم! تینا چیکار کردی؟! یه وای بزرگ میگم و به بالشم چنگ میندازم!:« تنم واسه تحمل این بار بیش از حد کوچیکه. می خوام جیغ بکشم مثل زنی که تاب نداره درد زایمان رو تحمل کنه می خواد فارغ شه و نمی تونه، درد دارم..»

  2. نقاش را رنگ می زنم
    تا فراموش کند
    طرحی که از چشمانت
    دزدیده ام

    آدرستان را از وبلاگ ققنوس در باران یافتم
    شما را در وبم لینک میکنم
    موزیک ماندگاری را اینجا ماندنی کرده اید
    شاعر لحظه های قشنگ زندگی باشید
    امپراتوری

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.