در آتش میسوخت
به ما خیره بود.
طلب یاری داشت
در آتش صاحب دو قلب
شده بود.
قلبی برای ماندن و قلبی برای
رفتن.
قسمتی از ” یک منظومه در بیست و پنج شماره”
ساعت ده صبح بود، احمدرضا احمدی، نشر چشمه :۱۳۸۵
دیدگاه ها . «هشت»
دیدگاهها بسته شدهاند.
در آتش میسوخت
به ما خیره بود.
طلب یاری داشت
در آتش صاحب دو قلب
شده بود.
قلبی برای ماندن و قلبی برای
رفتن.
قسمتی از ” یک منظومه در بیست و پنج شماره”
ساعت ده صبح بود، احمدرضا احمدی، نشر چشمه :۱۳۸۵
دیدگاهها بسته شدهاند.
با درود …
ممکن است تعریف خود را از شعر برایم بگویید؟
اگر چه به تنگی این فضا و باریکی سیمهایش واقفم … اما … صمیمانه مشتاق شنیدن تعریف شما از شعر هستم.
اخه قلبی نمونده
چه برای موندن
چه رفتن!
سلام سارا
چند روزی که نبودم خوب فعال بودی
راستش یک روز هم تهران بودم ولی وقت نبود.
همدان هم زیبا بود
راه های سبز و بارانی و گاه ابری غرب کشور نیز.
زنده باشی
– سلام…
حس دلتنگی داشت آن نوشته…
بی سرانجامی هم
شاد باشید
سارا
قلب آدمی نیاز هادی مادیش را میگیرد وبه عواطف رقیق ترجمه و تبلیغ میکند والبته از همین یک حیث حسابی شایسته نام قلب است.
سارا…
یه دعا برای من بکن…
یه آرزو…
– یک آرزویی خودت…
سارا
سلام ممنون از اینکه شعرم را مهربانانه خواندید
سلام
بیایوان به روزه!
http://www.sayeh79.blogfa.com
سارا…پست “مرگ بر انگلیس ” رو حتما بخون..