در قلب دیوانگی میرانم
بی چراغ
بی ترمز
بی کمربند ایمنی
مسافر نمیداند تصدیق ندارم
شعر میخواند
شمس الدین و مصلح الدین و جلال الدین عقب نشستهاند
راستش باران نمیآید
جاده سر سبز و خرم نیست
پلیس هنوز ایست نداده
همه چیز معمولیی معمولیست
دیدگاه ها . «به جز امشب و فردا شب و شبهای دگر»
دیدگاهها بسته شدهاند.
اینقدر عادی بعضی وقتها غیر عادی میشود .
خیلی خوب بود سارای عزیز ! مرسی!
سلام …نوشته هاتون با اینکه سنگینه اما خوندم و لذت بردم… احتمالش کمه بهم سر بزنید اما ….
عشق گاهی به خطر های جنون می ارزد
سرفرازی به سر غرق به خون می ارزد
خرسندی من از این ست
که این واژه ها
چنان گرم
گرد آمده اند که سرمای دستهایتان
فراموش می شود
انگورها رسیده سارا..صافی از دهان تو می خواهم.
جای من چه خالی ست آنجا پیش شماها
(شبحی حلول کرده از شعرهای جمهوری… یکی و دو کاج موسوی)
گاهی اول یک دندان
بعد دو دندان
گاهی اول یک نخ
بعد یک پاکت و بعد چند پاکت
گاهی یک نفس گیر می کند
و بعد چند نفس و بعد همه ی نفس ها
گاهی حرف برای نوشتن کم داریم.
پایدار باشی
سارا
سلام. صفحه قابل توجهی دارید!
به علی در http://www.lahijan.blogfa.com سر بزنید.
او نیز می نویسد.
سلام…
همه چیز بی روح شده…
اما گاهی خواندن خاطرات همین روزهای بی روح، چقدر حال و هوای آدم رو عوض می کنه …
it seems that there are some mysteries in our ordinary life, but …