سروده های بلوچی

می‌آیم و می‌ایستم
از دردی که پاهام را می‌کوبد.
می‌خواهی‌ام اگر
رها کن آن مرد را!
دخترک نشسته
برابر انبوه لحاف‌هاش
که می‌نهد بر هم.
رها شده چادرش
از دریچه می‌پایدم
شکار کرده ام من
خرگوشی شکار کرده‌ام،
پسری ندارم
تا شاد کند مرا
سیگاری می‌کشم
رها می‌شوم در بی خیالی دود
تو را زده است
تو را زده است مادرت
وای
اشک است چشمانت
دردی‌ست عاشقی
درد بی درمان
کر می‌شود گوش
کورند چشمان
بلیط گرفته
راهی بندرعباس ام من
بر این خاک سوخته
سخت
سخت است بی برادری
صد لیکو، سروده های بلوچی، گردآوری و برگردان: منصور مومنی، تهران:مشکی، ۱۳۸۴
*
…نه دوچرخه ای که زنم را ترکش بنشانم
نه زنی که می روم خانه
برایش گلابی بخرم
در را باز کرده نکرده….
تکه ای از شعر سعدی گل بیانی در کارگاه شعر وازنا

دیدگاه ها . «سروده های بلوچی»

  1. سخت نگیر
    دختر واژه های ناب
    پسرت خواهم بود
    با بازوان مردانه ام
    ……….
    دیر سالی ست که میهمان خانه ی توام
    در پاگرد.
    اما میهمانی خاموش که دل او هم خوش است به پاگرد.
    اما این برگردان شعر فولک زبانم را گشود.
    در شعر هایت گاهی لحظات نابی می یابم که زیباست.

    چه خبره ؟
    ایل کوچ کرد .
    در کوه خیال مجنون را بی لیلی دیدم …
    (برگردان ترانه محلی اذربایجان)

  2. من تازگی پاگرد رو شناختم… و از خوندنش بدون تارف میگم…لذت می برم… امیدوارم همیشه همین طور خوندنی باقی بمونه … من از این به بعد تا اون جا که بتونم سعی می کنم پاگردو بخونم… ولی اگر حرف تازه یی نزدم… بدوننین… چون طرز فکرم بچه گانه هست نزدم…
    خوش و همیشه موفق باشی
    شکوفه

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.