دستم
به سمت تلفن میرود و
باز میگردد
چون کودکی که به او گفتهاند
شیرینی روی میز
مال مهمانهاست
۲۴ مرداد ۸۹
سارا محمدی اردهالی
دیدگاه ها . «عصر سنگین»
دیدگاهها بسته شدهاند.
دستم
به سمت تلفن میرود و
باز میگردد
چون کودکی که به او گفتهاند
شیرینی روی میز
مال مهمانهاست
۲۴ مرداد ۸۹
سارا محمدی اردهالی
دیدگاهها بسته شدهاند.
همیشه حس پر اضطراب و شعله ور گرفتن شماره ات در وجودم ربانه می کشد.
اما مانند آدم روزه منتظر اذن و اذانی هستم که فرا نخواهد رسید
درود برشما
بسیلر زیبا ودلنشین می نویسید
شاد باشید
وسوسه ی سوگواریست زندگی …
ایماژ خوبی رو منتقل کردید و آنِ زیبایی رو فراهم آوردید.
سپاس از شما خانم محمدی.
به من هم سر بزنید.
بهتون تبریک میگم …شعرهای خوبی اینجاست…البته کتاب شما هم شعرهای قابل بحثی داره…البته (شاید در بعضی از شعرهای بلندتان) اگر در پیاده کردن بعضی از سطرها وسواس بیشتری خرج میکردین شیرینی کار دوچندان میشد…خسته نباشید
…
گاهی عجولانه مینویسم
درست میگویید
سپاس
سارا
عزیزم:
آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند.تازه بود و بی غش . دل دل کردن حرفهای نگفته.فرزندان خوبی داری .آرام ولی پراز شور.کاش تا همیشه اینگونه بماند.
میزبان خوبیهایتان هستیم.
بعضی وقتا این پرهیز لازمه…
اما فقط بعضی وقتا!!
سنگین تر مهمانی است که شاید هیچ وقت نیاید ……
من هم
وقتی می خواهم
برای شعرهای زیبایت
بنویسم…
سلام
هر دو
چشمم را
با همین قیچی سا ده
تا ته بریدم
================
خیلی قشنگ ساده و روان بر روی
لبهای دلت نقش افرید
از خواهش گذ شته است
ما هرانه شعرگفتید وارتباط با ما خیلی راحت حفظ وبر قرار کردید
=======================
روزهای پر از روزه هات قبول باد
درست عین من. درست عین همین الان من. همین الان که می گویم
سلام
زیبا و دلنشین سروده اید
مانا باشید
دعوتم را به خوانش سال های بی لغت پذیرا باش
ساده وروان مینویسی اتفاقات وروزمرگیهای پیرامونت را.در این روزهای تلخ شعرهایت امید بخشندودر عین حال دلتنگ کننده.
.
.
.
چون
.
.
.
مرد مختصر.
سارا خانوم جان ، عجیب این شعرتان برای من دلنشین است ، همیشه دلنشین می نویسید.
…..
سلام خوش آمدید
خوش حالم
سارا
دستم
به سمت تلفن میرود و
باز میگردد
چون کودکی که به او گفتهاند
شیرینی روی میز
مال مهمانهاست
چه دست به آن بزنم یا نزنم تا شب بغض خواهم کرد
تا دعوایم نکنند گریه نخواهم کرد
نمیخواهم این بغض را نگه دارم
نمی توانم
چه عصر سنگینی
چقدر به دلم نشست این دلی که به طرف تلفن می رود و دستی که نمی رود…
شعر زیبایی بود و تاثیر گذار… مثل بقیه ی اشعارتون