زن و مرد ناشناسی بودیم
در دو پلان ِمتفاوت ِ فیلمی از کیشلوفسکی
ساعتها
دربارهی بالا رفتن من از پلههای تاریک
پایین آمدن تو از پلههای مترو
میتوان حرف زد
نوشت
بی آن که چیزی
در داستان اصلی فیلم روشن شود
یک مرداد ۸۹
سارا محمدی اردهالی
دیدگاه ها . «فیلم کوتاهی دربارهی دیگران»
دیدگاهها بسته شدهاند.
نمی دانم چرا به یاد فیلم “زندگی دیگران”افتادم
راستی این نوشته های سمت چپ هم به اندازه عکسهای قبلی جذابند و البته هوشمندانه :-)
از گونه بابونه های مرده بردارم…
وبلاگ ناقوس بروز شد
با غزلی عاشقانه از پیرمردی عاشق….[گل]
در این دنیای وانفسا چیزی که مهم نیست داستان اصلیه
توی فیلم هیشکی به موهای جامانده زن بر روی تخت اهمیت نمیده…
:)
آخ آخ آخ کیشلوفسکی!
و ساعتها
درباره ی بالا رفتن من از پله های مترو
و پایین آمدن همزمان تو از همان پله ها…
می شود آیا بخوانی مرا؟؟
امیدوارم.
دلت آرام باد…
.
شانه هایم را بالا انداختم
نوشتم که بدانی!
.
و این بالا رفتن از پله های تاریک نا تمام است.
این ساعت ها حرف زدن در باره ی ما شاید شده باشد روزها و ماهها و سالها و حتی شاید تا ابد و ما متوجه نبوده باشیم. زمان طولانی است. کاش عریض هم بود.
در خانه غم بودن
از
همت دون باشد
زین روی
دل عاشق
از
عرش فزون باشد