شب‌ها، ساعت‌ها

.
.
.
عشق برید کیسه‌ام
گفتم
هی چه می‌کنی
گفت تا که یقین شود تو را عشرت جاودان من گفت تو را نه بس بود نعمت بی‌کران من گفت سِرِ هزار ساله را مستم و فاش می‌کنم گفت مطرب دل‌ربای من گفت مده ز من نشان گفت مده ز من نشان گفت همین همین
فروریخت
فروریخت
شهنشاه سواران
زهی گرد زهی گرد که برخاست خدایا
.
.
.
بیست و شش خرداد هشتاد و نه بود

دیدگاه ها . «شب‌ها، ساعت‌ها»

  1. شده ام یک نوشته ی سیاه خط خطی که باسفیدی کاغذ و پاکن زندگی با لجبازی تمام در نبردم …
    خونم بروی سفیدی بی روح زندگی پخش می شود رنگ خون من سیاه است

  2. با احترام از شما دعوت می گردد از نمایشگاه آثار نقاشی مرضیه لرستانی در گالری سیحون دیدن فرمایید. افتتاحیه جمعه ۴ تیر ماه ۱۳۸۹ ساعت ۱۶ الی ۲۰ تهران خیابان وزرا کوچه چهارم پلاک ۱۱
    …….
    سلام و سپاس از دعوت
    به امید دیدار
    سارا

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.