دیشب
از تاریکی شب نترسیدم
تمام شب
شعر نیمهتمامت
با من بود
ترس ما
ـ من و شعر ـ
تنها
این بود
که تو
تمامش کنی
بیا
باز هم
شبها
شعر نیمهتمام بگو
۱۵ اسفند ۸۷
دیدگاه ها . «شعر نیمهتمام»
دیدگاهها بسته شدهاند.
دیشب
از تاریکی شب نترسیدم
تمام شب
شعر نیمهتمامت
با من بود
ترس ما
ـ من و شعر ـ
تنها
این بود
که تو
تمامش کنی
بیا
باز هم
شبها
شعر نیمهتمام بگو
۱۵ اسفند ۸۷
دیدگاهها بسته شدهاند.
لیلی نذری اش را به جماعت داد
کاسه کوزه اش را
شکست سر مجنون
تا بوده
همین بوده
و کاری نمی شود کرد…
پس باید بدون هیچ حرفی از هیچ کجای این جهان ..?؟
لطیف بود.مانند تن خنک شب…
کارهای وبلاگ خوب بودند
کتابتان را زیاد توصیه ام کرده اند،
پیدایش می کنم !
پایدار باشید و شاعر …
امشب
دوباره تو
دیده
شنیده
و، خوانده می شوی
از تمام بدنم !!!
مهناز امینی
——————————
زیبا بود مثل همیشه
هیزم شکن زانو زد، لرزید و گریست
…
.تبرش جوانه زده بود
سلام
این سمت اردهال باغچه ای است که درآن بذر تمام چتر ها را وجین کرده اند.
مانا باشید.
سلام امیدوارم خوب باشید.امشب من کلی با وبلاگت حال کردم امیدوارم موفق باشی. خوشحال میشم سری به ما بزنی.#########
ای ساز تنهایی به کدامین دست ناازموده می دهی گوا که عشق مرده است
ای تنهایی شبهای رفته تا سحر نزدیک به کدامین تنفس شهر می دهی جواب
شعرت نا تمام ماند
از تاریکی شب نترسیدم
شعری که برایت گفتم
ترسی که از تمام شدن تاریکی داشتم
و من دلم لک می زند برای عشق واره های ناتمام
سارامن شعراتو خیلی دوس دارم.چند وقت پیش خیلی اتفاقی یه کتابتو دیدم و خریدم. روباه سفیدی که… شعراشو دوست داشتم متشکرم.
…………………………….
خوش حالم و سپاس از مهربانیت
سارا
سلام
سایت بسیار زیبایی داری. مطالبش هم قشنگه. اگر تمایل داشتی سر به ما بزن . علاقه مند به تبادل لینک هم هستم.