زیادهروی. زیادهروی بهویژه در حرف زدن شاید. زیادهروی در هر چیزی آزار دهنده است.
این روزها بیشتر در سکوت به سر میبرم. نوشتن مرتبم میکند. میدانم کجا هستم و کجا باید بروم.
زیادهروی بههمریختگی به همراه دارد.
غذای کم خوردن و زیادتر کار کردن.
اما تعادل چقدر مفهوم عجیبیست.
یادت هست آن شعر را؟ معتدل است او …
متصلست او معتدلست او
شمع دلست او پیش کشیدش
هر که ز غوغا وز سر سودا (غوغا! میبینی برایم جالب است. هیاهو برای هیچ.)
سر کشد این جا سر ببریدش (چه خشمگین هم هست، مثل ملکهی قلبها میگوید زود سرش را ببرید)
نمیدانم آنجا دقیق منظورش چه بوده ولی در ذهنم است.
تعادل آدم را جوان نگه میدارد. زیادهوری و تعادل نداشتن آدم را فرسوده میکند.
فرسودگی.
به این فکر کن. من هم فکر میکنم.
تعادل آدم را شاداب میکند. شاداب و جوان و پرانرژی.
زیادهروی فرسودگیست. زیادهروی در هر کاری. آدم فرسوده میشود، خسته و دلزده میشود.
دارم فکر میکنم. باید دقیق فکر کرد.
دیدگاه ها . «تعادل»
دیدگاهها بسته شدهاند.
سارای قشنگم ، چقدر خوب تعادل رو به تصویر کشیدی.
به قول خودت : مهربانی و شادی :)
………………………
لطف داری ساجده جان
ولی گمان میکنم باید دقیقتر باشد
سارا
دارم هی پا به پای نرفتن صبوری میکنم سارا. چه خوب است که تو هنوز مینویسی…
من ویراستار شدم. میگویند ویراستاران نویسندگان ناکامند. راست میگویند.
…………..
سلام مینا
موفق باشی در کارت
تصویرها مدام تغییر میکنند
روشن نیست ناکامی چه خواهد بود
سپاس
سارا
همه چیز در جهان، در انسان، واسه انسان، حتی مفاهیم تغییر میکنه .خود مفهوم تعادل هم که اصلا تعادل چیه؟ گاهی وقتا تعادل در بی تعادلی هستش یا نرم تعادل جامعه که چقدر تعادل انسان رو به هم می زنه. بگذریم ولی سارا خیلی بهت حق میدم یه وقتایی آدم دل تنگ خودش میشه،دلش به حال خودش میسوزه ؛استراحت میخواد ،خودش رو میخواد .چقدر خسته ایم چقدر