دو کلمهی خوانا, نیمهباز, چشمهایش را بوسیدم. تو بودی آن جا باز و وحشت بسته شدن آن در نیمهباز. نحیف و خسته کنار کتابها و کلیات سعدی. کلیات سعدی. خندید و دستم را فشار داد, باز هم شعر بخوان و حواسش تنها به کلمه بود. تمام شب صدایم میکردی و ساعت را میپرسیدی و همیشه دیر صبح میشد, به جز آن شب آخر که صبح شده بود و من داشتم بیخیال برایت گل مریم میگرفتم. گلهای مریمی که در گلدان نگذاشتم. دانه دانه روی ملافهی سفید گذاشته بودم. دستم را فشار داد و گفت باز هم شعر بخوان.
دیدگاه ها . «زیبای عزیز من»
دیدگاهها بسته شدهاند.
دانه دانه :)
برای شعرهای سارا
………….
مهربانی :)
سپاس
سارا
غم عجیبی داره این نوشته ها ، نمیشه تا آخر خوندشون ..
باز هم شعر بخوان…
خوبى سارا جان م :)
……….
سپاس پانیذ جان
سارا
دو کلمهی خوانا, نیمهباز, چشمهایش را بوسیدم . . .
چه شروع ِ بی نظیری.
خیلی خوشحالم که با شعرهاتون آشنا شدم
از این پس دلم به پاگرد خوش است
………………..
خیلی ممنونم
خوش آمدید
سپاس
سارا
باز هم…. بازهم شعر بخوان.
………..
سپاس
سارا
ملافه ی سفید
گل های مریم
شهری از سعدی
و آرامش عجیب ابدی….
می نوشم نوشته ات را
……….
معصومه جان
ممنون
سارا