هیچ خبری نیست؟

کلمات که
در مترو
صف نان
قلم می‌زنند مرا
در میدان نقش جهان
کلمات که
سر برمی‌گردانم
خالی می‌شود دنیا
جوهری دویده در مه
کلمات
بیگ بنگی بی‌مرکز
در جمجمه‌ی من
برق فشار قوی
انفجاری ویران کننده
هستی بخش
کلمات
کجا می‌روند
هنگامی که از کجا می‌آیند؟
۱۰ آذر ۱۳۹۰، خانه‌ی اوین
سارا محمدی اردهالی

دیدگاه ها . «هیچ خبری نیست؟»

  1. خانم اردهالی سلام
    خوندن شعرهای شما قبل از هر چیز یه تجربهء مشترکه … انگار انگشتِ اشارهء شما به اون حسی اشاره میکنه که تجربه و زندگی اش کردی … و سرراست … خیلی ساده … و زیبا … دوباره حسش می کنی …. منتها … در سکوت … و ایندفعه از بیرون ….
    از تکنیک چیزی نمی دونم … فقط در حدِ لایک .. :)) …
    روبرویی‌ها
    چراغ را خاموش کرده‌اند
    پرده را کشیده‌اند
    ایستاده‌ام
    با فنجان چای و بی‌خوابی‌ام
    چراغ من روشن است
    راستی …. اجازه می دید شعرهاتون و به اشتراک بزارم تو فیس بوک ؟ … هرچند …از دو کتابِ شما ؛ “برای سنگ ها “و ” روباه سفیدی که عاشق موسیقی بود” قبلا این کار و کردم …. و لینک مصاحبهء شمارو هم …
    ………………….
    اشکالی ندارد
    خوش حالم برایم نوشتید
    مهربانید
    سارا

  2. سلام
    تشکر به خاطر نوشته های عالی وبلاگتون.
    لذت بردم.
    ——————————–
    شاعری می گفت:
    “حال همه ما خوب است
    اما تو باور مکن”!
    حال مرا هم اگر جویا شوی،
    جز “خوبم”،
    چیزی نخواهم گفت؛
    اما خدای می داند چقدر دوست دارم
    بغلم کنی و آهسته
    در گوشم زمزه کنی:
    “به من دروغ نگو، می دانم که نیستی”!!!
    ———————————-
    خیلی خوشحالم می کنید اگر با تبادل لینک موافقت کنید. اگر موافق بودید خبر بدید تا با افتخار لینکتون کنم.
    شاد باشید و همیشه عاشق :)
    ………………
    شاعری آقای صالحی هستند
    اهل تبادل نیستم هر چه خوش آید و گاهی پیش آید این جا می آید و گاهی هم می رود.
    آرام و شاد باشید
    سپاس

  3. سلام قالب وبلاگ خیلی دوست داشتنی بود با اجازه که البته شاید از شما نباید بگیرم شعر اقای صالحی رو بگذارم رو وبم
    یا حق
    …………………..
    شعر آقای صالحی در یکی از کامنت ها آمده است.
    سپاس گذارم
    سارا

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.