وفاداری

ایستاده‌ کنار خیابان

دل رد شدن ندارد

راحت له می‌شود

چرا این‌جا پیاده‌اش کرده‌اند

ماشین‌ها و آدم‌ها سریع‌ می‌گذرند

دنبال کارت ملی‌اش می‌گردد تا نام و فامیلش را تکرار کند تکرار کند تکرار کند

مراقب پای راستش باشد که نمی‌آید

به آزاده بگوید باز برایم مرغ‌های آبی بکش

برگ بکش

کاغذها را جمع کن

کاغذهایی که مال قدیم‌اند

دهان بازمانده‌ی قدیم

منشی ویزیت را بگوید

تمام پولت را بگذاری روی میز

حواست باشد سریع دست‌هایت را برگردانی تو جیب‌ها

تکان‌های نامنظم

ضربات نامنظم و مداوم

نامنظم و مداوم

بچه دست مادرش را رها می‌کند

به تو اشاره می‌کند

می‌دانی چه می‌بیند

مادرش نمی‌بیند

برمی‌گردم به همان خانه

تو خوابی حالا

کره‌ی زمین دارد می‌چرخد

وقتی بیدار شوی

سخت خواهی گریست

دیدگاه ها . «وفاداری»

  1. (خصوصی)

    چقدر چسبید این شعرت سارا، کیف کردم، آفرین خیلی شعر خوبی بود.
    الان دارم فکر می کنم شعر چقدر می تونه شخصی و خارج از شعر باشه، اینکه ارتباط حسی یک نفر با جهان پیرامون اش رو انقدر بشناسی که اون دو تا کلمه بنویسه کافی باشه تا تو شعر رو ببینی توش.

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.