ادب

گچ و خاک و بنایی. مردی که استاد صدایش می‌کنند از هر نظر بی‌خرد است، اما مردی که کارگری می‌کند وضعش فرق دارد. استادکار رفته و کارگر مانده. چندین بار بابت به‌هم‌ریختگی عذر خواست. با ادب تمام اطمینان داد که همه جا را مطابق میل من تمیز می‌کند. برایش چای دم کرده‌ام. فکر می‌کنم ادب چه معجزه‌ای‌ست. کیمیاست. و کرور کرور شکر.

تقدیر

یک وقتی دوستی از من پرسید برای چه در پاگرد می‌نویسی. پرسش خوبی بود. جوابش را نمی‌دانستم. چند کلمه‌ای هم پاسخ دادم اما چنگی به دل نمی‌زد.

حالا پس از شهریور و قدم‌ زدن‌های طولانی در شب آن شهر و مهر و آبانی که دارد تمام می‌شود، تصویرهای روشن‌تری دارم.

چیزی در نگاه دایی بود که نمی‌توانستی از آن بگریزی. نمی‌توانستی آن را به کلمه بیاویزی. چندین بار آن خیابان را سر و ته کردیم. پس از سفر هر دو طولانی مریض شدیم و در تخت افتادیم و دوباره تب. و هنوز هم.

هر از چندی رد و بدل دو کلمه و شوخی‌های او. نوشته بود کار اسرائیل است.

تقدیر.

زرنگی کردن

آدم زرنگ فکر می‌کند دارد میان‌بر می‌زند و به چیزی که می‌خواهد با هزینه‌ی کم‌تر و زودتر می‌رسد. بعد می‌بیند فقط دور شده است و البته رسوا. رسوایی زشت است. اگر در برابر زیبایی زرنگی کنی زشت‌تر.

قوانین هستند و عمل می‌کنند، چه بدانی و چه ندانی. حساب هر کس پرداخت می‌شود. راه میان‌بر نداریم. هر چه پرداخت کنی، دریافت می‌کنی. اگر به فریب‌کاری پرداخت کنی، فریب‌کاری حاصل می‌شود. نمی‌شود جو بکاری و گندم برداشت کنی.

حالا البته می‌گویند نان جو برای سلامتی بهتر است، قدیم اما نان گندم نان مرغوب محسوب می‌شد و گندم‌نماها جوفروش بودند. حالا لابد باید گفت جونماها گندم‌فروش شده‌اند!