برای من، فاصله همیشه پاسخ میدهد. شهریور، مهر، آبان، آذر و حالا دی شده است.
تهران باران میبارد. خانه سرد است. سرما شبیه ماری میخزد و رد میگذارد روی چیزها.
دلم میخواهد او را نبینم. میبینمش و مهم نیست، از او قویترم. گاهی از او قویترم برای دلخوشی گفته میشود، اما با هم در این ماهها چندین بار سخت جنگیدهایم و حالا دیگر هر دو آگاهیم.
هیچکس دلش نمیخواهد چیز زشت را ببیند، اما زشتی هست و خواهد بود.