زیادهروی. زیادهروی بهویژه در حرف زدن شاید. زیادهروی در هر چیزی آزار دهنده است.
این روزها بیشتر در سکوت به سر میبرم. نوشتن مرتبم میکند. میدانم کجا هستم و کجا باید بروم.
زیادهروی بههمریختگی به همراه دارد.
غذای کم خوردن و زیادتر کار کردن.
اما تعادل چقدر مفهوم عجیبیست.
یادت هست آن شعر را؟ معتدل است او …
متصلست او معتدلست او
شمع دلست او پیش کشیدش
هر که ز غوغا وز سر سودا (غوغا! میبینی برایم جالب است. هیاهو برای هیچ.)
سر کشد این جا سر ببریدش (چه خشمگین هم هست، مثل ملکهی قلبها میگوید زود سرش را ببرید)
نمیدانم آنجا دقیق منظورش چه بوده ولی در ذهنم است.
تعادل آدم را جوان نگه میدارد. زیادهوری و تعادل نداشتن آدم را فرسوده میکند.
فرسودگی.
به این فکر کن. من هم فکر میکنم.
تعادل آدم را شاداب میکند. شاداب و جوان و پرانرژی.
زیادهروی فرسودگیست. زیادهروی در هر کاری. آدم فرسوده میشود، خسته و دلزده میشود.
دارم فکر میکنم. باید دقیق فکر کرد.
ماه: فروردین ۱۳۹۷
نامهها
نامههای داستایفسکی به آنا را نباید میخواندم. هرگز نباید میخواندم.
درهایی هست که همیشه باید بسته بمانند.
فرشتهی من مرا ببخش تمام پولی که فرستاده بودی در نیمساعت باختم. مرا ببخش!
حالا دربارهی من چه فکری خواهی کرد؟ فقط از قضاوت تو میترسم. از قضاوت تو وحشت دارم.
مرا ببخش حتی نمیتوانم به تو قول بدهم که دیگر قمار نخواهم کرد.
حالا تنها باید روی کتابم کار کنم. دیگر هیچ راهی نیست. تلاش و کار.
قسم میخورم تا حدودی تقصیر تو هم هست. آخر مدام دارم به تو فکر میکنم.
تو را به مسیح قسم، به خاطر آیندهمان نگران نشو. خونسرد باش و نامه را تا آخر بخوان. در دنیا بدبختیهایی هست که جزایشان را با خود دارند.
خداحافظت، ای شادمانی من
داستایفسکی تا ابد از آن تو
:
:
تکههایی که در سرم بوده را نوشتهام
داستایفسکی به آنا، ترجمهی یلدا بیدختینژاد، انتشارات علمی و فرهنگی