نمایشگاه نقاشی و شعر
فریما فولادی
سارا محمدی اردهالی
پنسیلوانیا
ماه: مرداد ۱۳۹۵
وضعیت عبور
(درباره مجموعه شعر «گل سرخی در زد»)
مصطفا پورنجاتی
تحلیل شعر، خیلی وقتها سر از تحلیل ذهنیت شاعر درمیآورَد. مخصوصاً زمانی که به جای نقد «شعر» قرار است دربارۀ کل «کتاب شعر» فکر کنی. و مجال نباشد تکتک کارها سنجیده شود.
من هر چهار مجموعه شعر سارا محمدی اردهالی را از «روباه سفیدی که عاشق موسیقی بود» تا کتاب اخیر: «گل سرخی در زد»، دقیق خواندهام. پس به خود اجازه میدهم دربارۀ آنها نظر مقایسهای بدهم. اما میخواهم قبل از آن، کمی دربارۀ برداشتم از ذهنیت شاعر بنویسم. چرا که جهانبینی و تفکر، یکی از منشأهای اصلیِ شکلگیری شعر و سایر نوشتارهای ادبی است. همان طور که میدانید، منشأ و نقطه شروع اصلی دیگر، تصویر (image)محض است که بسیار انتزاعی و تفسیرگریز است. البته در واقعیت ذهن ما، فکر نمیکنم این تفکیک وجود داشته باشد و رابطه میان تفکر و تصویر ـ و برعکس ـ پیچیدهتر و بههمبافتهتر از این حرفهاست. ولی متن را میشود از این نظر تحلیل کرد. به هر حال برای بیان مسئله و منظور، چارهای از این تقسیمبندیها نیست.
با این فرض و توافق، اگر شاعری از نظر نگرش و دستگاه تحلیل، تکلیفش با خود و اطراف روشن باشد، احتمال نوشتن شعرهایی منسجم و خلاق در او قوّت میگیرد. همان طور که اگر در لحظه، تصویر یا تصویرهایی قدرتمند، به ذهن او هجوم آورَد، از چنان شعری گریز ندارد.
این مقدمه را از جهت تناسب با شعرهای مجموعۀ «گل سرخی در زد»، لازم دیدم. چون برخلاف دفترهای قبلی سارا محمدی اردهالی، شعرهای عاشقانۀ کتاب اخیر، یا مشکل پایانبندی دارد، یا زبان. که هر دو منجر شده اکثر عاشقانههای این دفتر، از نظر خلاقیت فرم ـ در مقایسه با کتابهای قبلی همین شاعر ـ از کار درنیامده باشد. به استثنای برخی عاشقانهها که ساختار و گاهی هم پایانبندی عجیب و غیرقابل پیشبینی آنها باعث نجات شعر شده؛ مثل شعر «قرار»: چرخیدم/جنگلهای فنلاند/ چرخیدند/در جادهای/ با یک پیراهن چروک مردانه. // کسی میان درختهای سوزنی/ در نیمکرهی شمالی مغزم/ چشمهای پر از گیاهت را/ به جا نمیآورد // سرعتم را کم میکنم/سالهاست باید به هم بزنیم/ به محل عبور گوزن نزدیک شو (ص۱۳).
ولی برعکس، شعرهای اجتماعی این دفتر، قوّتهای بیشتری دارد. و استراتژیِ «از خیال به واقعیت و از واقعیت به خیال» که یکی از شیوههای مشترک شعرهای اردهالی است، در این دسته شعرها بهتر و نوتر اجرا شده است. حتا از نظر تصویرها و استعارهها و غافلگیری پایانبندیها نیز برتری این دسته از شعرها حس میشود. مثل شعر «اینطوری» در صفحه ۷۲ (به یک مهمانی دعوت شدهام…).
به همین دلیل فکر میکنم اکثر شعرهای بخش سوم کتاب («چند پرتره») باکیفیتترین شعرهای این مجموعه است. مثلاً شعر «هما»: غسالخانه برق نداشت/ تابوت/ سنگینتر از شب بود// و در تاریکی/ پرچمی که روی تو انداختیم/ سه رنگ داشت/ قرمز/ قرمز/ قرمز (ص۸۷). گویا انسجام ذهنی و جهاننگری شاعر در این دفتر، در مسائل اجتماعی و پیرامونی بیشتر بوده و این تسلطِ موقعیتی، راه او را برای خلاقیتهای فرمی و استعاری صافتر کرده است.
در ادامۀ مقایسۀ چهار مجموعه شعر سارا اردهالی، به نظرم این را هم باید گفت که نوعی تغییر در ساختار و فرم شعرهای او به چشم میآید. که هنوز نمیشود اسم «سبک تازه» در فرایند کار او، بر آن گذاشت.
همچنان «روح» شعرهای اردهالی، سادگی و صمیمیت، انزوا، تلخی اجتماعی و عاشقانه است اما در تحلیل و نقد شعر، همه چیز نه به روح، بلکه به «شکل»ِ نهایی و اجراشدۀ اثر بازمیگردد.
روزنامهی وقایع اتفاقیه، هفت مرداد نود و پنج