کوه را پیچیدیم پیچیدیم
رفتیم بالا
در مه یک گله اسب پیدا شد
اسبهای آبی
اسبهای کبود و ارغوانی
پ.ن. این یک طرح است نه یک شعر
هفت مهر نود و چهار
ماه: مهر ۱۳۹۴
خواب
مرد همسایه دارد با دقت عجیبی رختها را روی بند پهن میکند. قهوهی ترکم را آماده کردهام. راضی نیستم از طعمش؛ قهوهی اِدناست ولی انگار کیفیتش خراب شده؛ دوستی گفت سر ویلا یا اول قائممقام هم قهوهی خوبی دارد. بویش اما خوب است. این روزها کمتر چای میخورم. دلیل خاصی ندارد. شاید باز به چای خوردن برگردم.
مرد همسایه با دقت عجیبی به لباسها گیره میزند. او را میشناسم. عصرها هم میآید در همین بالکن سیگار میکشد، طوری که انگار دارد رمان میخواند.
اگر او مرا میدید دربارهام چه مینوشت؟
گمانم همچین چیزی در یادداشتهایش مینوشت:
زن همسایه در خواب قهوهاش را درست کرد و در خواب قهوهاش را خورد.
که
یک تحقیق میگوید
رفتارهای پرخطر
نشانهی افسردگیست
نشانهی خودکشی
من گاهی رفتارهای پرخطر دارم
آنقدر که زبانم بند میآید
بیآنکه بخواهم خود را بکشم
یک شب
مرد بیگانهای
از من پرسید
چگونه میتوانم تحمل کنم
چگونه من…
یادم نمیآید ادامهی سوالش را
هراسان رفت
در تقویم آن روز نوشتم
ساعت سهی صبح است
وقتی که من
برهنه در برابر خود
میایستم
دیگر هیچکس هیچ خطری برای من ندارد
پس از دو سه خط فاصله باز نوشتم
گاهی به نظرم میرسد
که لبخند هم زدهام
که
لبخند هم زدهام
« یورکان »
آه یورکان یورکان
پسر زیبای ترک
ساعدهایت زیبا، چشمهایت زیبا
خدایت کجا مشغول است
که تو از همه چیز جلو زدهای
در آبی خوشرنگ آسمان
وقت اذان مغرب
در استانبول
سوم شهریور نود و چهار
استانبول
” Arabic Names “
Arabic names have signed out of the world
And gone to sleep
There were not enough visitors