آب
از سر میگذرد
و هر نیزهاش
نیزهای
ماه: اردیبهشت ۱۳۹۳
۲۹ فروردین
در پیادهرو سر میبُرد
سر قل میخورد توی جوی
کنار سرهای قبلی و بطریهای آب معدنی
” برقصم “
برقصم
بر آپارتمانهای چروک شهر
مثل عروسی که
حوصلهی شوهر تلخش را ندارد
انگور بکارم
زیرزمینهای بایر تهران را
بخندم
مانند شوالیهای
بر زانو افتاده
که خنجر میکشد
آخرین خنجرم را
بر تن تنگ غروب
سه تا پری نشسته بود
زار و زار گریه میکردن پریا …
۲۹ مرداد ۹۲
سارا محمدی اردهالی