تن فروریختهی زنان مایو پوش
پیرانی
با حنجرههای عریان
مخفیانه
پشت ظرف آبِ سونا
رِنگ گرفتهاند
میان بخارها و بود و نبود
کنار دختران خمیده در خود
تصنیف میخوانند
میرقصند
۹ خرداد ۱۳۹۱
سارا محمدی اردهالی
ماه: خرداد ۱۳۹۱
” بلیت رفت “
چمدان مرا بغل گرفته
در گذرنامهام
مهر شهرهایی خورده
که هرگز نرفتهام
کسی به من میگوید
خوش آمدید
و
در هواپیما بسته میشود
۳ خرداد ۱۳۹۱
سارا محمدی اردهالی
اول خرداد ۱۳۹۱
و بعد دخترم
ما در میدان آزادی جشن گرفتیم
چنان همدیگر را در آغوش کشیدیم که قفسهی سینهمان میخواست بشکند
آن همه سال
پیر نشده بودیم
جوان بودیم
سارا محمدی اردهالی
اول خرداد ۱۳۹۱
” خطر مرگ “
از پلههای مترو بالا میروم
شیرجه میزنم در استخر
هیچ کس مرا تشویق نمیکند
مردم
یکی یکی
در برق فشار قوی
فرو میافتند
۱۹ اردیبهشت ۹۱
سارا محمدی اردهالی