تجدید نظر مستمر در آرای خود

880717hosne.jpg
نصفه شبی فکر کردم حسن یوسف بزرگ شده و جایش تنگ است، برداشتم شاخه‌هایش را کوتاه کردم گذاشتم توی کوزه‌ی عزیز، مادر‌بزرگم که از زیرزمین خانه‌ی نظام‌ آباد سال هزار و سیصد و هشتاد و دو برداشته بودم، بعد فکر کردم نکند خشک شود پس از آن عکس گرفتم، خانه تاریک بود، گذاشتمش کنار آباژور روی مبل، درست نمی‌ایستاد فکر کردم زیرش کتاب بگذارم یک کتاب از کتاب‌خانه برداشتم، جست و جوی همچنان باقی، زندگی نامه‌ی فکری و خودنوشت کارل ریموند پوپر، چاپ اول نود و دو، یاد کلاس فلسفه‌ی علم دکتر پایا افتادم و فکر کردم جزوه‌هایش را کجا گذاشته‌ام، یادم نیامد، کتاب را باز کردم دیدم چاپ تهران پاییز هشتاد است و آن سا‌ل‌ها با مداد نارنجی یک خط‌هایی کشیدم زیر بعضی جملات: ” پوپر التزام به عقل و عقلانیت را بیشتر از آن که عقلانی بداند، اخلاقی می‌بیند چرا که این امر بیشتر الزامات اخلاقی به بار می‌آورد تا عقلانی” چند صفحه پیش رفتم : “چه چیز را باید کنار گذاشت و چه چیز را باید نگه داشت، مساله این است” (هو لافتینگ) تا صفحه‌ی هفتاد و سه دوام آورده بودم و کتاب را با یک پرسش که با مداد سبز خودم برای خودم مطرح کرده بودم بسته بودم پرسشی که همین چند روزه درگیرش بودم: وفادار به چی ؟