این باد میوزد و میرود
این آب میساید و میگذرد
این خاک در بر میگیرد و از خاطر میبرد
این آتش میسوزاند و خاموش میشود
ماه: مرداد ۱۳۸۶
کودکان عصر اطلاعات
…فقط در ایالات متحده حدود ۳۰۰۰۰۰ روسپیی خردسال وجود دارد، در کل دنیا این رقم به میلیونها میرسد. بعد از آن مسئلهی فقر کودکان هم هست که حتی در جهان توسعه یافته به دلیل تفاوت در نرخ موالید روز به روز بدتر میشود…همه اذعان میکنند که کودکان بسیار مهماند، مهماند، مهماند، اما جامعه مراقب آن ها نیست. زندگی انسان غالبا ارزشی ندارد و مردم به ضعیفترها رحم نمیکنند ،مردم به ضعیفترها رحم نمیکنند، مردم به ضعیفترها رحم نمیکنند. و چه کسی ضعیفتر از کودکان؟ سربازان خردسال، روسپیان خردسال، و کارگران خردسال: همهی این چیزها اتفاق می افتد، اتفاق می افتد، اتفاق می افتد چون کودکان بی دفاعاند و آسانترین کسان برای سوءاستفاده.
در دنیای توسعه یافته، مردم اغلب کودکان را مصرف میکنند نه تولید…مردم نیازی به انسجام و پیوستگی احساس نمیکنند، بلکه در پی ارضای نیازهای خود هستند. پس کودکان، کاملا کالای مصرفی محسوب میشوند. ما آنها را جزئی از خودمان نمیدانیم، چه بصورت جمعی و چه بصورت فردی: بیشتر مایلیم آنها را یکی از چیزهای زندگیی خود قلمداد کنیم نه این که، نه این که، نه این که در وجود آنها خودمان را ببینیم، و این افشا کنندهی خود- ویرانگرترین جنبهی جامعهی ما است. در یک جامعهی برابر کودکان به خوبی در جامعه ادغام میشوند. در وضعیت فعلی، موقعیت کودکان بر ملا کنندهی کاستیها و شکستهای جامعه ما است. این مرا رنج میدهد، رنج میدهد، رنج میدهد، رنج میدهد، رنج میدهد، رنج میدهد، رنج میدهد، رنج میدهد، رنج میدهد، و نشانهی هزینههایی است که برای نحوهی عمل خود، نحوهی عمل خود، نحوهی عمل خود، نحوهی عمل خود، نحوهی عمل خود، نحوهی عمل خود، نحوهی عمل خود، نحوهی عمل خود، نحوهی عمل خود، نحوهی عمل خود، نحوهی عمل خود، نحوهی عمل خود، نحوهی عمل خود، نحوهی عمل خود، نحوهی عمل خود، نحوهی عمل خود، نحوهی عمل خود در جامعه میپردازیم…افراطیترین شکل آن در تجارت جهانی کودکان دیده میشود، از جمله روسپیها ، خدمتکاران، و کارگران که شاید ۲۵۰ میلیون کودک و نوجوان ۶ تا ۱۴ ساله را شامل میشود…در برخی از موارد بدبختیی این کودکان بسیار بیشتر از کودکانی است که در دورهی انقلاب صنعتی به اعماق معادن فرستاده میشدند و این برخلاف بهبود کلی وضع آنها در جامعه از انقلاب صنعتی به بعد است، و دلیلش بازار جهانیی کودکان است. آنها ارزان هستند و میتوان به دلخواه هر کاری با آنها کرد چون موجودات بیدفاعی هستد.
بدتر این که ما به این مسئله آگاهی داریم، آگاهی داریم، آگاهی داریم، آگاهی داریم، آگاهی داریم. کاتالوگهای س.ک.س کودکان به صورت قانونی، قانونی، قانونی، قانونی، قانونی پخش میشود…اما هیچ یک از اینها اجتنابناپذیر نیست این سویهی تاریک بازار آزاد است که نیازمند نظارت و تنظیم اخلاقی است در غیر این صورت دنیایی خواهیم داشت که در آن همه چیز را همه جا می توان فروخت، در آن همه چیز را،همه چیز را، همه چیز را، همه جا می توان فروخت، در آن همه چیز را همه جا می توان فروخت، می توان فروخت، می توان فروخت،در آن همه چیز را همه جا می توان فروخت. ما میدانیم چه کسانی خطاکارند…بنابراین اگر میخواهید بدانید چرا من نظر مساعدی به حکومتها ندارم، نحوهی برخورد آنها با کودکان بخش عمدهی پاسخ من خواهد بود…دنیایی خواهیم داشت که در آن همه چیز را همه جا می توان فروخت، در آن همه چیز را،همه چیز را، همه چیز را، همه جا می توان فروخت، در آن همه چیز را همه جا می توان فروخت، می توان فروخت، می توان فروخت، در آن همه چیز را همه جا می توان فروخت….همه چیز را همه جا..همه…
گفتگوهایی با امانوئل کاستلز(جامعه شناس)، ترجمه چاوشیان و افشانی، تهران: نشرنی، ۱۳۸۴
– میخواستم چیزی بگویم، بینتیجه ماند.
– کسی میداند چرا سایتهای دفاع از حقوق کودکان فیلتر است.
شلاق در اتاق تاریک
“چرا گریه کردی؟”
دلم میخواست کسی میپرسید
نیل باز میشد
از میان آتش
کورها را شفا میدادم
بدون ده فرمان
آخر هفته
دسته جمعی
میرفتیم ماداگاسکار
برنزه میشدیم
یوز پلنگ نادر ایرانی
یوز پلنگی
میدود در من
فلج میکند
قطب شمال و جنوب مرا
بیدار که میشوم
بوی جنگل میدهم
جنگلی که خط استوا از میانهی آن گذشته
پرندگان عجیبی
از دهانم
پر میکشند به آسمان
حیواناتی وحشی
از چشمانم
پا به فرار میگذارند
نه کمین میکند
نه میایستد از دویدن
بیخیال شکار است
یوز پلنگ نادر ایرانی
بستهی پستی
یک بستهی پستیام
آدرس فرستنده و گیرندهام پاک شدهاست
از این سو به آن سو
مردم کمی نگاهم میکنند
شانه بالا میاندازند
سپاس گزاری میکنم
آهسته برمیگردم
مادر همیشه میگوید
هنگام تولد
روی پیشانیی من نوشته بود :
با احتیاط !
شکستنیست
* . . .
* یک عشق دیرپای، روان بخش صادقی
خط به خط
دلم
مرد میخواهد
نابینا
خط بریل بداند
فصل به فصل
تنم را بخواند
بازیهای ادبیام را کشف کند
دستش را بگیرم
بازو به بازو
دنیا را برایش تعریف کنم
چشمش شوم
عصایش
و تمام زشتیهای جهان را
برای او
از قلم بیاندازم
ما
ما سه نفر بودیم
گربه و من و سنجاقک
سنجاقک
بال چپش درد میکرد
دیروز
کنار پنجره
بیصدا فوت کرد
ما دو نفر هستیم
گربه و من
گربه تمایلی به بازی ندارد
بیمار است
شاید
روی صندلی
یا زیر درخت بید
فوت کند
ما یک نفر می شویم:
من
که نمی دانم
چگونه
کنار پنجره
روی صندلی
یا زیر درخت بید
نبودنت را تاب بیاورم
اعتراف
با او رابطه داشتم
تنها بودم
او هم تنها مانده بود
هر دو خسته بودیم
من از زمین
او از آسمان
قرارمان نیمه شب بود
پشت پنجره آمد
باورت نمیشود
به من لبخند زد
خیلی زیبا
فوق العاده زیبا بود
یادم آمد
شب چهاردهم بود
و
او
کامل ِ کامل