من شال می بافم پس هستم
برای کی هم مهم نیست
تست
سارا
ماه: آذر ۱۳۸۴
روز بیهمتا
خورشید مثل همیشه است
بد پول در میآورم
مثل همیشه
زن همسایه دارد جیغ میکشد
کمی زودتر از همیشه
چند دقیقه دیگر میدانم
شوهرش در را میکوبد می رود
مریم زنگ میزند
میخواهند اخراجش کنند
میرقصم
آواز میخوانم:
” دیگه اون دوس نداره باسه من گل بیاره…”
چند فن جادوگری یاد گرفتهام
رادیو میگوید آنها به ما عدالت میدهند
صبحانهام تمام شد
حالا
روز عجیب و بیهمتایی را آغاز میکنم
یادداشت
دوازده آذر هشتاد و چهار، کوچه باران