Bedroom at Arles,Vincent Van Gogh, 1888
نمیتوانم تکان بخورم
باید روی این تخت خوابم بردهباشد
صبح زیر اتاق را امضا کرد و
رفت مزرعهی آفتابگردان
پنجره باز نمیشود
خیلی تنها هستم
سلام
سلام
توریستهای موزهی لوور
ماه: شهریور ۱۳۸۴
اخبار ساعت بیست و دو
مومیاییِ یک مرد
متعلق به قرنها قبل
کشف شدهاست
مردان زمین نگرانند
کسی نمیخواهد
باستان شناسان فاش کنند
این مرد قلب داشتهاست
هر سه
قلبم جایی میایستد
صدای کودکم را می شناسم
درون مردی میگرید
چشم میچرخانم
انتهای کدام جادهای آیا؟
تماس آخر
یک اتاق میخواهم
بی تخت
با هزار پنجره رو به آسمان
طبقهی آخر یک هتل بیستاره
سهم من رویاست
برای صبحانه بیدارم نکنید
رزروش میکنم
با ده ترانه
به یاد کسی که هرگز نیامد
آبیِ خیسِ قهوه ای
بالهایم را بدهید
میخواهم بروم ساحل
با خیس موهایم بر سنگی
تا ته شب منتظرش باشم
بالهایم را بدهید
دیسکویِ دریا قرار دارم
نمیرقصد با هیچ کس او
صبورِ یک پری دریایی است
بالهایم را بدهید
بالهایم را بدهید
میخواهم اسیر رویاهای کسی شوم
وقتِ وقت است
گنجشک کوچولوی تنهایم
شاید آنها درست میگفتند
تو بد بودی
بی آن که بفهمی
گناهکار بودی
آنها کشف کرده بودند
ماتیک و موسیقی و دویدن در باد را دوست داشتی
زیاد میخندیدی
شاید درست میگفتند
چقدر پچ پچ کردند
به زحمت و سختی افتادی
برای دروغ گفتن
برای به قشنگی فکر نکردن
برای…
دیگر شک ندارم
آن ها درست میگویند
تو بدی
خیلی بدتر از آن چه خیال میکنند
خیلی خیلی بد
رنج کشیدی
کار سادهای نبود
دوستت دارم همیشه
…
ندیدمت هیچ
و
همیشه دلتنگم